اصفهان از شهرهای بسیار قدیمی ایران است ، موقعیت مناسب جغرافیایی و طبیعی این شهر در مرکز فلات ایران و خاک حاصلخیز و وجود زاینده رود درهمه دوران های گذشته به آن ا مکان داده است که از مراکز مهم فعالیت های نژاد آریایی ساکن این مرز وبوم باشد . آب و هوای مناسب آن ضرب المثل نویسندگان و شاعران بوده است . مردم آن به داشتن هوش و ذکاوت فوق العاده و ابتکار و هنرمندی ممتاز بوده اند .خاک اصفهان را از دیرباز هنر پرور و مردم آن را هنر آفرین معرفی کرده اند . گرچه هنوز در اصفهان حفاریهایی جهت روشن نمودن تاریخ این شهر در دروه های هخامنشی و اشکانی و ساسانی به عمل نیامده ، ولی در دوره های اسلامی تاریخ ایران طی چهارده قرن اخیر ، پیوسته از شهرهای مهم ایران به شمار رفته و در چند دوره پایتخت بوده ؛ بخصوص در دوران سلجوقیان ، پایتخت امپراطوری پهناوری بوده که یک مرز آن را رود جیحون و مرز دیگرش را دریای مدیترانه تشکیل می داده است . در دوران صفوی ، به عنوان پایتخت این سلسله ، شهرت جهانی داشته است . درباره تاریخ و جغرافیا ، رجال ، نویسندگان ، شاعران ، آثار تاریخی ، مکان های مقدس و سنت ها و آداب و رسوم و شعایر محلی آن از قرن سوم هجری تا زمان حاضر ، کتب متعددی را مورخان و نویسندگان تدوین کرده اند.
اصفهان از شهرهای بسیار قدیمی ایران است ، موقعیت مناسب جغرافیایی و طبیعی این شهر در مرکز فلات ایران و خاک حاصلخیز و وجود زاینده رود درهمه دوران های گذشته به آن ا مکان داده است که از مراکز مهم فعالیت های نژاد آریایی ساکن این مرز وبوم باشد . آب و هوای مناسب آن ضرب المثل نویسندگان و شاعران بوده است . مردم آن به داشتن هوش و ذکاوت فوق العاده و ابتکار و هنرمندی ممتاز بوده اند .خاک اصفهان را از دیرباز هنر پرور و مردم آن را هنر آفرین معرفی کرده اند . گرچه هنوز در اصفهان حفاریهایی جهت روشن نمودن تاریخ این شهر در دروه های هخامنشی و اشکانی و ساسانی به عمل نیامده ، ولی در دوره های اسلامی تاریخ ایران طی چهارده قرن اخیر ، پیوسته از شهرهای مهم ایران به شمار رفته و در چند دوره پایتخت بوده ؛ بخصوص در دوران سلجوقیان ، پایتخت امپراطوری پهناوری بوده که یک مرز آن را رود جیحون و مرز دیگرش را دریای مدیترانه تشکیل می داده است . در دوران صفوی ، به عنوان پایتخت این سلسله ، شهرت جهانی داشته است . درباره تاریخ و جغرافیا ، رجال ، نویسندگان ، شاعران ، آثار تاریخی ، مکان های مقدس و سنت ها و آداب و رسوم و شعایر محلی آن از قرن سوم هجری تا زمان حاضر ، کتب متعددی را مورخان و نویسندگان تدوین کرده اند . دردوران صفوی ، جهانگردان و نمایندگان سیاسی و بازرگانی اروپا دردربار پادشاهان ایران ، چون تاورنیه شاردن ، سفر نامه هایی از خود به یادگار گذاشته اند که حاوی اطلاعاتی درباره تاریخ و جغرافیا و مکان های تاریخی و اوضاع اجتماعی ایران و بخصوص اصفهان است .
مطالعه این سفرنامه ها برای عموم طبقات ، به ویژه جوانان ، سودمند است . کتاب حاضر برای استفاده جوانان نوشته شده و تا حد امکان از تفصیل مطالب خود داری شده است . علاقه مندان به مطالعه آثار تاریخی و هنری اصفهان می توانند به کتاب گنجینه آثار تاریخی اصفهان ، تالیف نگارنده ، که در شهریور ماه 1344 منتشر شده است ، مراجعه نمایند . آرزو دارم که این کتاب راهنما و راه گشای جوانان در جهت شناسایی اصفهان باشد .
تهران – پانزدهم آبان ماه 1346
دکتر لطف الله هنر فر
فصل اول
موقعیت طبیعی و جغرافیایی
اصفهان منطقه نسبتاً کوهستانی و وسیعی است که به مساحت 403، 197 کیلومتر مربع ، به انضمام چهار محال بختیاری که در مرکز فلات ایران واقع شده است . این شهر از شمال به نواحی کاشان و گلپایگان محدود است ، از جنوب به آباده و بهبهان ، از مشرق به یزد ، از مغرب به نواحی بختیاری و حدود خوزستان . طول آن از زردکوه درخاک بختیاری ، که منبع زاینده رود است ، تا دریاچه گاوخونی تقریباً سیصد کیلومتر و عرض آن را از کوه های قهرود ، که حد شمالی آن است ، تا قریه امین آباد ، که حد جنوبی آن ودر خاک فارس واقع است ، 240 کیلومتر ذکر کرده اند . وسعت استان اصفهان و شهرستان های تابعه آن به تفکیک به شرح زیر است :
استان اصفهان به استثنای چهار محال بختیاری 396، 170 کیلومتر مربع
شهرضا 256، 9 "
شهرستان اصفهان 212، 24 "
اردستان 240، 14 "
فریدن 140، 7 "
نایین 720، 46 "
نجف آباد 604، 3 "
حدود شهرستان – شهرستان اصفهان از شمال به شهرستان های اردستان و کاشان و گلپایگان ، از جنوب به شهر ضا ، از مشرق به شهرستان نایین و از مغرب به شهرسان فریدن محدود است .
اصفهان امروز در جلگه سبز و خرمی درکنار زایند رود واقع است و طول آن از مشرق به مغرب 18 کیلومتر و عرض آن از شمال به جنوب 12 کیلومتر است . مافروخی اصفهانی در قرن پنجم هجری طول و عرض این شهر ار چهارده فرسنگ در شش فرسنگ ، با هشت دروازه ذکر کرده و گفته است که هشتصد پاره دیه و مزرعه دارد .
طول و عرض جغرافیایی – قدما اصفهان را بر حسب طول و عرض از اقلیم سوم گرفته اند . طول آن را از جزایر خالدات (عوم ) و عرض آن را از خط استوا (لب ) ذکر کرده اند . طول و عرض جغرافیایی آن بر حسب اندازه گیری بین المللی امروز از این قرار است : طول شرقی آن از نصف النهار گرینویج 51 در جه و 39 دقیقه و 40 ثانیه و عرض شمالی آن از خط استوا 32 درجه و38 دقیقه و30 ثانیه است .
ارتفاع اصفهان از سطح دریا بین 1475 تا 158 متر ضبط شده است . حداکثر ارتفاع استان در شهر کرد 2066 متر و حداقل در یزد 1233 متر است .
جلگه اصفهان در حدود 300 متر از تهران بلند تر است و اختلاف ساعت آن با تهران 20 ثانیه است .
جمعیت اصفهان را در دروه شاه عباس بزرگ بین هفتصد هزار تا یک میلیون نفر نوشته اند . شاردن نوشته است که اصفهان به اندازه لندن جمعیت دارد .
اوژن فلاندن ، سیاح فرانسوی ، که اصفهان را در سال 1840م / 1255 ه . ق دیده است ، می نویسد :
بدون اغراق اصفهان یکی از بزرگترین شهر های عالم است که محیط آن بیش از چهل کیلومتر است . این محوطه شامل محله ها ، دهستان ها ، قصرها و باغ هایی است که بعضی آباد و بقیه خرابه و غیر مسکونی اند و وسعتش باعث شده که شهرتی عظیم یابد . از این رو درباره اش غلو شده ، به طور ی که می گویند : اصفهان نصف جهان است .
شاردن شهر اصفهان را محله به محله شرح داده است و آثار با شکوه اصفهان را بتفصیل توصیف کرده است. ( قسمت اصفهان در سفرنامه شاردن به وسیله آقای حسین عریضی ، معلم دانشکده ادبیات اصفهان ، ترجمه و منتشر شده است . )
جمعیت اصفهان از دویست سال قبل روز به روز کاهش یافته است . ولی ششصد هزار نفر جمعیتی را که سیاحان قرن هفدهم به آن نسبت داده اند ، به نظر درست می آید . امرزو با این وضع ، سرشماری کردن به نظر درست می آید . امروز با این وضع ، سرشماری کردن اهالی مشکل به نظر می رسد ؛ با وجود این ، شاید حدود یکصد هزار نفر جمعیت داشته باشد .
میرزا حسین خان ، فرزند محمد ابراهیم خان ، تحویلدار اصفهان ، مولف جغرافیایی اصفهان ، جمعیت اصفهان را در دروه سلطنت فتحعلی شاه قاجار 000، 250 نفر ، در دوره محمد شاه قاجار 000، 170 نفر و در سال 1294 ه . ق 000، 50 نفر ضبط کرده است .
هانری رنه دالمانی ، که درسال 1907 م / 1324 ه . ق اصفهان را دیده است ، در سفرنامه خود ( از خراسان تا بختیاری ) چنین نوشته است :
تعیین جمعیت اصفهان در زمان های مختلف ، ولو آن که تقریبی هم باشد ، بسیار مشکل است . شاردن ، که غالباً به نوشته های او مراجعه می کنیم ، می نویسد : زمانی که من در اصفهان اقامت داشتم ، جمعیت این شهر به طور دقیق معین نبود . در نوشته های مورخان هم اختلافی دیده می شود که حداقل ششصد هزار نفر و حداکثر یک میلیون نفر است .
اولئاریوس ، نماینده دوک هلشتاین ، که در اواخر نیمه اول قرن هفدهم میلادی مدتی در دربار شاه صفی به سر برده است ، می نویسد : جمعیت شهر اصفهان 000، 500 نفر است و در داخل حصار شهر ، هجده هزار خانه وجود دارد .
فریرسوبوف درسال های 1784- 1785 م / 1198 – 1199 ه . ق یعنی در دره کشمکش های زندیه و قاجاریه ، جمعیت این شهر را 000، 300 نفر نقل می کند و سرجان ملکم ، مولف تاریخ ایران ، در سال 1815 م / 1230 ه . ق این رقم را به 000، 200 نفر تقلیل می دهد .
می توان این طور فرض کرد که علت کاهش فوق العاده جمعیت ، شورش ها و بی نظمی هایی بوده است که در طول قرن هیجدهم میلادی (قرن دوازدهم هجری ) در ایران بوجود آمده ، مخصوصاً از آغاز استیلای افغان ها بر اصفهان تا شروع دوره قاجار ، قطحی های پی در پی و شیوع مرض و با هم در تقلیل جمعیت شهر های ایران و از آن جمله اصفهان از عوامل موثر بوده است . چناچه در دوران سلطنت ناصر الدین شاه قاجار ، قحطی سختی در اصفهان پدید آمد و جمعیت آن به نصف کاهش یافت . هنوز هم خاطره شوم این قحطی زبانزد مردم اصفهان است و راجع به تاریخ آن گفته اند :
گرانی که آدمخوری باب گشت
هزار و دویست است و هشتاد و هشت
مطابق ضبط مرحوم میر سید علی جناب ، صاحب کتاب الاصفهان قحطی های دیگری که باعث تقلیل جمعیت اصفهان شد ، در سال های 1171، 1202، 1232تا 1250 ه . ق اتفاق افتاده است .
با مقایسه آمار سال 1335، تمام شهر اصفهان بیش از سایر شهرستان های ایران ، دارای مراکز عمده جمعیت بوده است ، چنان که جمعیت سده ( همایونشهر ) ، که یکی از نواحی خیلی نزدیک به اصفهان در حومه شهر است ، بتنهایی حدود 000، 115 نفر بوده است .
طبق سر شماری آبان سال 1335، شهر اصفهان 000، 254 نفر جمعیت داشته است . 95 درصد این عده مسلمان ، 2 درصد یهودی و 2 درصد مسیحی بوده اند . مسیحی های اصفهان شامل ارامنه ای می شوند که در سال 1013 هجری قمری به امر شاه عباس اول از جلفای آذربایجان به اصفهان کوچ داده شدند . تعداد ارامنه فعلی ساکن جلفای اصفهان بیش از پنج هزار نفر نیست و یهودی های اصفهان درحدود 3500 نفرند . ولی در حدود 12 هزار نفر ارمنی در دهات مغرب اصفهان ، مخصوصاً در فریدن و اطراف آن ، به سر می برند که بیشتر به کار زراعت و کشاورزی اشتغال دارند .
طبق این آمار ، نزدیک به دویست هزار نفر از مردم اصفهان از نظر اقتصادی فعال محسوب می شوند که 18 هزار نفر از آنان زن هستند . از میان پسران 10 تا 14 ساله ، در شهر اصفهان 27 درصد و در ده های اصفهان 39 درصد به کار مشغول بوده اند . 84 هزار نفر و یا 48 درصد از شاغلان به کار در کل حوزه اصفهان زارع هستند و میانگین سن بیشتر این زارعان 25 تا 44 است .
در سال 1335 ، جمعاً در کل حوزه اصفهان ( شهر و حومه آن ) ، 137 هزار خانواده وجود داشته که نصف خانواده ها از چهار نفر بیشتر و نصف آن ها کمتر از چهار نفر بوده اند . طبق آمار سال 1335 ، جمعیت اصفهان 205، 621 نفر بوده است که از این عده 708، 254 نفر در شهر اصفهان و بقیه در نقاط اطراف آن زندگی می کرده اند . ساکنان فعلی شهر اصفهان بیشتر اصفهانی الاصل هستند و چنان که آمار سال 1335 نشان می دهد ، فقط چهار درصد از مردم اصفهان اصفهانی نیستند . طبق جدیدترین آماری که در سر شماری آبان 1345 به دست آمده ، جمعیت شهر اصفهان 777، 423 نفر و جمعیت استان اصفهان 759،706،1 نفر گزارش داده شده است .
پستی و بلندی – اصفهان در مرکز فلات ایران واقع شده و منطقه ای نسبتاً کوهستانی است که از سمت مغرب ، در طول دره وسیعی که بستر زاینده رود است ، به وسیله کوه های مرتفع محصور می شود . ارتفاع متوسط آن از سطح دریا 1475 متر و کوه های آن از شمال غربی به جنوب شرقی کشیده شده است . ارتفاع کوه های اطراف اصفهان حدود 3000 متر است . مهم ترین رشته کوه آن آهکی است و نقاط صعب العبور دارد . سرچشمه رود خانه های کارون و زاینده رود در این قسمت است .
سلسله کوه های منطقه اصفهان از زرد کوه بختیاری ، که از شعبات کوه های لرستان است ، منشعب می شوند . کوه منگشت ، به ارتفاع 1500 تا 3000 متر ف مانند دیواری ییلاق بختیاری را از قشلاق جدا می کند و شعبه آن سبز کوه ، بین پشتکوه و چهار محال قرار دارد . ارتفاع کوه های فریدن دو تا سه هزار متر است که به موازات یکدیگر مانند پنجه ای از جنوب به شمال امتداد یافته و به کوه های خونسار می پیوندند . کوه های کرون ، در مغرب اصفهان ، از مغرب به مشرق امتداد دارند و فاصله آن ها به طور متوسط از 24 تا 30 کیلومتر است . بدنه کوه های این قسمت عاری از آب و درخت است و فقط در چند نقطه آب و درختی مشاهده می شود . دالان کوه حد غربی ناحیه کرون راتشکیل می دهد . از شاه کوه لنجان ، که امتداد آن شمالی و جنوبی است ، دو رشته کوه از مغرب به مشرق منشعب می شود که جاده اصفهان به شهر ضا را واقع می کند ؛ یکی کوه های کلاه قاضی و دیگری کوه های مهیار است که گردنه و تنگ چالشتر و ارچینی در آن واقع است .
ارتفاعات نزدیک شهر – دنباله ارتفاعات شاه کوه لنجان در جنوب اصفهان به دو رشته کوه کم ارتفاع صفه و بابا سعید متصل می شود که جهت آن ها از جنوب به مشرق است . ارتفاع کوه صفه در جنوب شهر اصفهان به 2400 متر می رسد . این رشته کوه ، با بریدگی های زیادی که دارد و به علت نزدیکی آن به شهر بر زیبایی طبیعت اصفهان افزوده است . در 25 کیلومتری شمال غربی اصفهان ، کوه های سید محمد واقع شده که از کنار جاده شوسه اصفهان شروع می شود وبه کوه های کرون و قمیشلو و علوی اتصال می یابد . این کوه دو سه چشمه آب دارد ؛ یکی از آن ها به نام چشمه منظر در بین اهالی شهرت دارد و از گردشگاهای شهر به شمار می رود .
ارتفاعات شمال اصفهان به منزله تپه های خاکی محسوب می شوند که به گردنه مادر شاه در سه راه اصفهان به تهران متصل شده و به کوه چاله سیاه در 35 کیلومتری شمال غربی اصفهان ختم می شوند .
اندکی دورتر شمال جلگه اصفهان را کوه های نطنز و قرود کاشان محدود می کند و کوه معروف کرس به ارتفاع 3350 متر به خط مستقیم در پنجاه کیلومتری شمال اصفهان واقع شده که اغلب از برف پوشیده است و به واسطه ارتفاعی که دارد از دور بخوبی نمایان است .
نقاط تماشایی کوه صفه – از پل الله وردی خان یا سی و سه چشمه ، که از آثار دوره شاه عباس بزرگ است و خیابان معروف چهار باغ را به دو قسمت تقسیم می کند ، به سمت جنوب ، خیابان چهار باغ بالا واقع شده که در دوره صفوی درهر طرف آن باغ هایی بزرگ قرار داشته ، ولی امروز کارخانه های صنعتی و بیمارستان ها جایگزین آن ها شده است . این خیابان به زمین های وسیعی به نام هزار جریب منتهی می شود که در محل باغ معروف هزار جریب ، که از آثار دروه شاه عباس اول است ، قرار دارد . اراضی هزار جریب به سمت جنوب ارتفاع می گیرد و به خط الراس کوه صفه منتهی می شود . دراین کوه چشمه های طبیعی واقع شده که از قدیم شهرت داشته و تفرجگاه مردم کوهنورد و جوان های علاقه مند به ورزش و راه پیمایی بوده است . چشمه درویش ، که به شکل حوضی طبیعی و مسقف در پایه کوه صفه واقع شده و آب از آن خارج نمی شود ، از آن جمله است . در حدود دویست متر بعد از آن ، راه صعب العبور چشمه گل زرد، که غیر از اشخاص کوهنورد کسی نمی تواند به آن جا برود ، قرار دارد . در مغرب چشمه درویش ، قسمت صفه مانندی به مساحت هزار متر واقع شده که به همین جهت این کوهرا کوه صفه می نامند . این قسمت را مسطح کرده اند و بر روی آن عمارتی باصطلاح چهار طاقی بنا کرده اند . در این قسمت ، کوه مانند دیوار صافی است و سایه می اندازد . در مغرب صفه ، چشمه دیگری به نام چشمه نقط واقع شده که به صورت سنگابی است و از بالای کوه ، آب قطره قطره در آن می چکد و جانوران کوهی و کوهنوردان از آب آن ، که بسیار خنک است ، می آشامند . درسمت مشرق این ارتفاعات ، سلسله تپه های بزرگ و کوچک به نام هزار دره واقع شده است که جاده شیراز از وسط آن ها می گذرد . دراین تپه ها ، گل سرخی هست که برای تزیین و رنگ آمیزی در عمارات و باغچه ها به کار می رود . این رشته کوه در جهت مغرب ، به جلگه گرکن از بلوک لنجان و شاه کوه منتهی می شود که دارای مغازه ای است و چشمه آبی دارد . در ایام قدیم ، بعضی اشخاص به مدت چهل شبانه روز برای ریاضت در آن جا چله نشینی می کرده اند .
در خط الراس رشته کوه صفه ، چهار دیواری های بزرگ و کوچک زیادی به شکل قلعه بنا شده که آن ها را قلعه دیو می نامند و ظاهر ً راه وصول به آن ها از نقب های زیرزمینی بوده است (مولف الاصفهان نوشته است که احتمال می رود چون این قلعه ها در دامنه و سرکوه ها واقع شده و زیاد است ، برای اجساد آتش پرستان قدیم ساخته شده باشند و بنابراین خیلی قدیمی است ) .
از قله صفه نزدیک به سه هزار متر به سمت مغرب ، درقله کوهی که از سایر کوه های جدا افتاده ، آثار بنایی قدیمی به نام تخت رستم واقع شده که چند دیوار با خشت های بزرگ ، که هر خشت آن نیم متر در نیم متر است ، منظره آن را نمودار می کند . گفته اند که جنگ اسکندر با دارا در این نقطه واقع شده است .
تنگ و گردنه – گردنه های معروف اطراف شهر عبارت است از : گردنه گاومیش ، گردنه رخ و تنگ بیدکان که در سر راه اصفهان به بختیاری واقع شده اند : تنگ بید کان ، به طول 12 کیلومتر ، در کوه بیدکان واقع شده و در مدخل آن آب بسیار گوارایی جریان دارد . و راه شوسه اصفهان به شهر کرد از این تنگ می گذرد . گردنه رخ ، در شمال غربی کوه رخ واقع شده و راه شوسه جدید الاحداث اصفهان به شهر ضا و شیراز از آن می گذرد .
تنگ لاشتر ، که عامه مردم این تنگ را لارشتر می نامند ، به طول شش کیلومتر بین کوه کلاه قاضی و کوه لاشتر ، که راه شوسه اصفهان به شهر ضا و شیراز از آن می گذرد ، از گردنه های خیلی نزدیک به شهر است .
گردنه گاوپیسه ، تقریباً دریک فرسخی جنوب باغ وحوش و گردنه آب نیل، بین اصفهان و قریه پیر بکران از گردنه های سهل العبور اصفهان در جنوب غربی این شهر و در بلوک لنجانات واقع شده است .
دیگر از گردنه های معروف ، گردنه مورچه خورت در شمال اصفهان و تنگ اشتر گان ، دیزی از ده های لنجان علیا و دهکده اشتر گان است .
گردنه هایی که از شهر فاصله بیشتری می گیرد ، بیشتر در ناحیه کوهستانی چهار محال و فریدن واقع شده اند و مشهورترین آن ها عبارت است از : گردنه خراجی که از قهفرخ به شلمزار می رود و گردنه مرادار کش بین شلمزار و پشتکوه و گردنه تل بین پشتکوه و ایذه (مال امیر سابق ) و گردنه ساطعی وگردنه بازفت بین خاک اصفهان و گرمسیر .
گردنه های امامزاده وگاو جفت و بارز و آب ملخ در کوه های فریدن واقع شده و محل عبور طایفه موگویی و چهار لنگ به پشتکوه است . گردنه های دیگر عبارت است از : گردنه دزدان در کوه های آخور علیا ، گردنه سرخ و آب گرم سر راه کرون به چادگان فریدن ، گردنه آب پونه و گردنه فوده در سر راه شهر ضا به لنجان .
آب و هوا – شهر اصفهان در جلگه واقع شده است . زمین های آن رسی است و در نقاط مختلف آن ، 75 سانتیمتر تا یک متر و نیم به طور متفاوت ، به قشری محکم از رس می رسد که سخت و غیر قابل نفوذ است . پی منازل و ساختمان های معمولی بر روی همین قشر رسن بنا می شود . دیوار های گلی قدیمی ، که حصار باغ های داخل و خارج شهر را تشکیل می دهد ، بر روی همین قشر رس ترکیب شده که بعضی از آن ها حتی چند صد سال دوام کرده است . خشت خامی که از این گل رس ساخته می شود ، به اندازه آجر پخته استحکام دارد و در بیشتر بناهای قدیم چندین سال دوام کرده است . دوام نوع مخصوصی از این خشت خام در آثار کهن آتشگاه حتی به دو هزار سال می رسد . رشته کوه های محلی اصفهان در اطراف شهر ، از غرب و جنوب به سمت شرق کشیده شده و با ارتفاع یکنواخت و بریدگی های قله های آن ، هماهنگ با آثار تماشایی داخل شهر ، منظره ای طبیعی و تماشایی به وجود آورده است . منظره زیبای کوه های اطراف اصفهان ، از فراز عمارت عالی قاپور در میدان نقش جهان و از قله کوه آتشگاه بخوبی نمودار می شود . چون غیر از نواحی نجف آبادو دهستان های برخوار و کوهپایه ، سایر بخش های اصفهان در کنار رودخانه پر برکت زاینده رود واقع شده و دارای آب و هوای معتدل و فصول چهار گانه منظم است . شمال اصفهان تا 90 کیلومتر باز است و بادهای خنک شمالی از این طریق می وزد ؛ اما جنوب آن از سه کیلومتری بسته می شود . (جغرافی دانان قدیم عرب گفته اند که اصح مساکن و بلاد شهری است که شمال آن گشاده و جنوبش گرفته باشد ) و به طوری که ذکر شد ، اصفهان دارای چنین موقعیتی است و چون جنوب و غرب آن ، کوهستانی و شمال و شرق آن ، جلگه است دارای اختلاف هوا و بارندگی است ؛ چنانچه در فریدن و چهار محال ، که در مغرب واقع شده و کوهستانی است ، بارندگی زیاد و در مدت زمستان کلیه زمین های آن نواحی پوشیده از برف است قسمت عمده زراعت آ«ان دیم است و به واسطه سردی هوا محصول صیفی بندرت به عمل می آید . بر عکس در شمال و مشرق ، که عموماً جلگه و شوره زار است ، بارندگی کمتر و بی دوام می باشد و کشاورزان زراعت تابستانی خود را با آب قنات و چاه مشروب می کنند . هوای این قسمت خیلی خشک و در تابستان بسیار گرم است . اراضی شرقی ، به واسطه مجاورت با باتلاق گاوخونی ، و ریگزار و کویر هنگام روز ، به واسطه تابش آفتاب ، بی اندازه گرم و در شب خیلی سرد است .
به طور کلی در هر موقع از سال در این شهر وزش باد جریان دارد ، ولی عموماً بادها از سمت جنوب غربی می وزند و به این علت است که ابر باران نیز از هیمن سمت نمایان می شود . بادهای موسمی اصفهان ، که از مغرب به مشرق می وزد ، در دو موقع از سال شروع می شود . یکی از نیمه اول اسفند تا نیمه اول اردیبهشت که بادهای سرد می وزد و دیگری از اوایل شهریور تا اواسط مهر که بادهای خزانی نسبتاً گرم می وزد . در بعضی از سال ها شدت فشار و سرعت باد زیادتر از حد معمول می شود ، ولی کمتر شنیده شده است که بادهای شدید در اصفهان خساراتی به بار آورده و زندگی مردم را فلج کرده باشد .
شهر چهار فصل – از لحاظ نظم و ترتیب فصول چهارگانه سال ، هیچ یک از شهر های ایران با اصفهان برابری نمی کند . روز اول فروردین و اول تیر و اول مهر و اول دی ، شروع چهار فصل بهار و تابستان و پاییز و زمستان را اعلام می دارند و تغییرات استثنایی بندرت دیده شده است .
در اواسط میزان (ماه مهر ) ، هوا اندکی میل به سردی می کند . رعایا از قدیم شب هفدهم مهر را جلبند می نامند و احتمال می رود که از آن شب به بعد ، سرما به بعضی از محصول ها ف که به درخت باشد یا نرسیده باشد ، آسیب برساند . اواخر میزان تا اواسط عقرب (آبان ) ، شروع به خزان و فصل برگ ریزان اصفهن است و در آن وقت دیگر میوه ای به درخت یا مزرعه نمی گذارد و همه را می چینند و انبار می کنند . از اوایل آبان، معمولاً بارندگی شروع می شود و در اول قوس (ماه آذر) تمام برگ درختان ریخته و درخت ها مانند چوب خشک می شوند . در اواخر آذر ، هوا کاملاً سرد شده و احتمال باریدن برف می رود . از اول جدی (دی ) تا دهم دلو (بهمن ) ، اوج سرما و باریدن برف و یخبندان است و آن را چهله بزرگ می نامند و از دهم دلو تا اول حوت (اسفند ) ، سردی هوا بی اعتبار است ف مگر در سال های استثنایی که سردی هوا زیاد باشد و آن را چهله کوچک می نامند . از اوایل اسفند ، هوا رو به گرمی می رود و در اول ثور (اردیبهشت ) ، هوا گرم و معتدل است و در اول جوزا (خرداد ) ، گرمی هوا زیاد می شود ، ولی طاقت فرسا نیست . از این ماه تا اوایل سرطان (تیر ) ، که هوا به اوج گرمی خود می رسد ، شروع چیدن میوه های درختان در اصفهان است .
هوای اصفهان بیشتر صاف و آفتابی است و پیوسته باد معتدل ( نسیم ) در آن در حال وزیدن است . معمولاً هوا چنان صاف و شفاف است که ستاره زهره در نزدیک ماه دوشنبه پرتو می اندازد و در کمال درخشندگی است .
هوای اصفهان ، به واسطه وفور درختان و بخار آبی که از زاینده رود متصاعد می شود ، لطیف و لطافت و طراوت آن ، بخصوص در فصل بهار ، کاملا ً محسوس است . میوه های پیشرس ، مانند خیار ، از سی تا چهل روز بعد از نوروز و غله آن از 120 روز بعد از اعتدال ربیعی جمع آوری می شود .
طبیعت اصفهان در دو زمان جلوه خاص دارد : یکی در ماه اردیبهشت ، که از لحاظ سرسبزی و خرمی مزارع و باغ ها مانندبهشت می شود و این جلوه گری در اواخر اردیبهشت و اوایل خرداد با ظاهر شدن گل های سرخ ، به کمال اعتبار خود می رسد ، و دیگر در اواخر مهر ماه ، که برگ درختان طلایی رنگ می شود و جلوه خزانی اصفهان آغاز می گردد. در هر دو زمان ساحل زاینده رود مخصوصاً منطقه واقع دربین پل سی و سه چشمه تا پل فلزی و پل مارنان از گرد شگاه های بی نظیر اصفهان است .
درجه حرارت – حداکثر درجه حرارت اصفهان ، در تابستان در اول مغرب و در سایه بعداز ظهر ، 30 درجه سانتیگرداد می رسد و حد اقل آن ، دربعضی سال ها درجه زیر صفر است . گرمای تابستان طاقت فرسا نیست و به علت وفور آب و درختان فراوان ، بدون احساس ناراحتی ، قابل تحمل است . هوا در اغلب شب های تابستان خنک است و خوابیدن در هوای آزاد بدون پوشش کافی امکان پذیر نیست . در فصل زمستان هوا بندرت سرد شود و معمولاً معتدل است . به طور استثنا در زمستان هایی که تمام فلات ایران در معرض جریان هوای بسیار سرد قرار می گیرد ، اصفهان هم به شدت سرد می شود ؛ به هر حال سرمای آن غیر قابل تحمل نیست . مولف کتاب الاصفهان نوشته است که در طول مدت سی سال فقط یک شب درجه حرارت به 20 درجه زیر صفر رسیده است و دو شب قبل و بعد آن 16 درجه بوده است . وی نوشته است که این سرما درخت های مو و انار را خشکانید و می گوید وقتی که آب را به هوا می پاشیدیم ، موقع فرو ریختن روی یخ های زمین صدای آتش بازی می کرد . آب رودخانه و نهر ها ، چون از عمق یخ می بست ، روی یکدیگر منجمد شده و بالا آمده ومملو می شد و از اطراف جریان پیدا می کرد و به عمارت ها و دیوارها ی آن ها صدمه می زد و حیوانات زیادی را تلف می کرد .
میزان بارندگی - بارندگی در اصفهان منحصر به فصل زمستان است و در پاییز و بهار بندرت بارنگی اتفاق می افتد و اگر در بهار ابرهایی در آسمان ظاهر شود ، با باد هایی که در این فصل می وزد پراکنده شده و مانع بارندگی می شود . میزان بارنگی سالیانه در اصفهان زیاد نیست و متوسط ارتفاع باران ، که از آبان تا اواخر اردیبهشت در این شهر می بارد ، بین 100 تا 150 میلیمتر بیشتر نیست . در بعضی از سالها از 30 تا 40 میلی متر هم تجاوز نمی کند و روی هم رفته خشکسالی بیش از سال های مرطوبی است . اتفاق افتاده است که چند سال متوالی حتی یک برف هم در فصل زمستان نباریده ، درصورتی که در یک سال استثنایی چهل روز متوالی آسمان این شهر ابری بوده و برف های سنگین باریده است . اما میزان بارندگی در ارتفاعات مغرب اصفهان ، که سرچشمه زاینده رود است ، خیلی بیشتر است . زرد کوه ، کوه رنگ و سایر کوه های بختیاری ، معمولاً پوشیده از برف است . این کوه ها منبع اصلی آب و سرچشمه رودخانه اصفهان است .
چنان که ذکر شد، در اصفهان معمولاً تغییر شدید آب و هوایی و انقلاب های جوی کمتر دیده می شود و اگر استثنا در سالی انقلاب جوی رخ دهد ، بسیار محسوس و قابل توجه است ، چنانچه از اواخر آبان تا آخر نیمه اول آذر سال 1333 ، برای مدت بیست روز متوالی ، باران هایی بارید که در تاریخ پانصد سال اخیر این شهر نظیر نداشته است و به خانه های مسکونی و بناهای شهر و بناهای باستانی که برای مقاومت در مقابل چنان باران های بی سابقه آماده نبودند ، خسارات فراوان رسانید و رعب و وحشتی عجیب مردم را فراگرفت . باران های مذبور در مدت 20 روز به میزان 1675 میلی متر رسید و مردم فقیر و ساکنان قسمت های قدیمی شهر ، که خانه های گلی آن ها را آب باران فرا می گرفت و خراب می شد ، به شبستان های مساجد بزرگ و تاریخی پناه بردند و به دنبال ریزش این باران ها ، زاینده رود در روزهای شانزدهم و هفدهم آذر1333 طغیان بی سابقه ای کرد و شهر اصفهان موردتهدید قرار گرفت .
شاردن ، سیاح مشهور فرانسوی ، که در دوره شاه سلیمان مدتی را در اصفهان به سر برده نیز در سفر نامه خود از باران و تگرگی که همراه با توفان و بسیار شدید بوده است ذکر می کندو می نویسد که من در عمر خود هرگز چنان بارندگی ندیده بودم . این بارندگی مدت 24 ساعت ادامه داشت وتمام کوی و برزن و منازل ومساکن و باغ ها وبستان ها از آب انباشته شدو صدمه های سنگینی متوجه عده کثیری از خانه های مردم شد و بسیاری از دیوارها خراب و ویران گشت . مسیر آب رودخنه زاینده رود چنان برگشت که به طرف شهر طغیان کرد و قسمتی از عمارت های ساحلی را ویران ساخت و سپس به سوی خیابان مشجر زیبایی که گردشگاه اصفهان است و مابین پل و قصبه جلفا وافع می شود ، حمله ور شد . ارتفاع آب در این جا بالغ بر چهار پا بود . باغ ها و بستان ها و عمارت های تفریحی این حدود سیل زده و ویران گشت. وی می نویسد : ضایعات وارده در نتیجه این رگبار مهیب ، بالغ بر دو میلیون بود . تنها شاه متحمل صد هزار اکو خسارت شد . تا دو روز بعد جریان آب ادامه داشت و پس از دو روز ، دیگر اثری از آن مشاهده نمی شد .
شهر سرمه و زعفران – اصفهان از قدیم به داشتن سرمه و زعفران شهرت داشته است . مقدسی ، از جغرافی نویسان قرن چهارم هجری ، نوشته است که اصفهان یک مرکز تجارتی بود و از آن جا پارچه های ابریشمی ونخی به مقادیر زیاد صادر می شد . زعفران و اقسام میوه ها در نواحی آن ، که وسیع ترین و پر آب ترین نقطه ایالت جبال بود ، بخوبی به عمل می آمد .
جابر انصاری ، در تاریخ اصفهان و ری ، نوشته است که در حدود ورزنه و رویدشت (از بلوک اصفهان درسمت مشرق شهر ) جایی است که آن را شهر سبا می نامند و امروزه ویرانه است و در آن جا گلرنگ شبیه زعفران بسیار یافت می شود .
هنگامی که عبدالملک مروان از خلفای اموی به جنگ مصعب آمد ، چون هر یک از روسای کوفه از وی تقاضای حکومت اصفهان را داشتند ، پرسید : اصفهان کجاست و چگونه جایی است که همه حکومتش را خواستارند ؟ نوشته اند که وی خطاب به حجاج ، نایب اصفهان ، گفت : تو را به شهری می فرستم که سنگش سرمه ، و مگسش زنبور عسل ، و گیاهش زعفران است .
خاقانی ، از شاعران مشهور ایران در قرن ششم هجری ، در قصیده طولانی که در وصف اصفهان سروده ، از آب و هوا و موقعیت طبیعی و سرمه اصفهان یاد کرده است . ما چند قطعه از شعر او را در این جا می آوریم:
نگهت حور است یا هوای صفاهان
جبهت جوز است یا لقای صفاهان
دولت و ملت دوگانه زاد چو جوزا
مادر بخت یگانه زای صفاهان
خاک صفاهان نهال پرور سدره است
سدره توحید منتهای صفاهان
دیده خورشید چشم درد همی داشت
از حسد خاک سرمه زای صفاهان
لاجرم آنک برای دیده خورشید
دست مسیح است سرمه های صفاهان
چرخ نبینی که هست هاون سرمه
رنگ گرفته ز سرمه های صفاهان
یرحمک الله زد آسمان که دم صبح
عطسه مشگین زد از صبای صفاهان
دست خضر چون نیافت چشمه دوباره
کرد تیمم به خاک پاک صفاهان
از شاعران متاخر ، شمس الشعرا سروش اصفهانی ، ضمن بیان قصیده ای در مدح ناصر الدین شاه قاجار ، از سرمه اصفهان چنین یاد کرده است :
کرد سپاهان به از حدیقه رضوان
آمدن شاه دادگر به سپاهان
شمس ملوک زمانه ، ناصردین شاه
بر سر خلق خدای ، سایه یزدان
شهر سپاهان به فر خویش بیار است
همچو صبا را به فر خویش سلیمان
بود گر این شهر تختگاه ملکشاه
اینت ملکشه درین مبارک ایوان
مردم از خطه سپاهان سرمه
روشنی دیده را برند به کیهان
خلق سپاهان کنند روشن دیده
اکنون از گرد موکب شه ایران
زاینده رود – مهم ترین رودخانه ای که در مرکز ایران جاری است ، زاینده رود می باشدکه از ارتفاعات زرد کوه بختیاری و از رشته ای به نام کوهرنگ سرچشمه گرفته و از مغرب به مشرق تا باتلاق گاوخونی جریان دارد . طول این رودخانه را ، با پیچ و خم های آن ، 400 تا 480 کیلومتر نوشته اند ، ولی این فاصله به خط مستقیم 270 کیلومتر است . عرض بستر رودخانه تا 200 متر کم و زیاد می شود . قله های چهل چشمه و کوهرنگ در خاک بختیاری ، سرچشمه این رودخانه است و بیشتر ایام سال پوشیده از برف است . بستر این رودخانه ، از سرچشمه تامصب ، از خود زایش آب می کندو به همین جهت زاینده رود نام دارد . قسمت اولیه مجرای زاینده رود پیچ و خم های زیادی دارد ، ولی هر قدر پایین تر می آید ، پیچ و خم آن کم تر می شود تا می رسد به کوه قلعه بزی ، که در انحنایی به مسافت 12 کیلومتر و بر خلاف مجرای اصلی از مشرق به مغرب جریان پیدا می کند و از پل فلاورجان تا شهر اصفهان ، از مغرب به مشرق ، 24 کیلومتر مسافت را به شکل مارپیچ طی می کند و در وسط این مسافت ، کوه آتشگاه واقع است که از قله آن مارپیچ طی می کند و در وسط این مسافت ، کوه آتشگاه واقع است که از قله آن پیچ های رود خانه دیده می شود که به شکل مار می پیچد و شاید به همین سبب بوده است که این کوه را ماربین و دهات اطراف این کوه را ماربین نامیده اند و هم اکنون نیز ماربین نام دارد و از لحاظ وفور میوه و سر سبزی وصفا جزء مهم ترین بلوک اصفهان است .
قسمت دوم رودخانه ، در اراضی کرارج و برآآن و ریدشت جریان پیدا می کند تا به باتلاق گاو خونی منتهی می شود .
باتلاق گاوخونی ف جلگه ای است ناهموار که طول و عرض آن قریب سی کیلومتر است و وسعت آن با افزایش و نقصان آب رود خانه تغییر می کند . این باتلاق از طرف جنوب و مشرق به تپه هایی از ماسه و شن محدودمی شود که بلندی آن ها متجاوز از 200 متر است . بالای آن تپه ها ، ابتدا جرقویه علیا و بعد دشت وسیعی است به طول چندین فرسخ از ماسه و شن به سمت ابرقو . تمام جرقویه علیا از چشمه های زاینده رود مشروب می شود .
حمدالله مستوفی ، مورخ و نویسنده مشهور ایران ، در قرن هشتم هجری ، درباره زاینده رود خلاصه ای نوشته است که ذکر آن را مفید می دانیم . وی چنین نوشته است :
رودخانه اصفهان امروز به زنده رود موسوم است و مصنفان مختلف آن را زاینده رود و زرین رود نیز نوشته اند . زرین رود اکنون به یکی از شعب این رودخانه اطلاق می شود . قسمت علیای شاخه اصلی این رود جوی سرد نام دارد و از زرد کوه سرچشمه می گیرد . این کوه ، که هنوز به مناسبت سنگ های آهکی زرد رنگ خود به این نام خوانده می شود ، در 30 فرسخی باختر اصفهان نزدیک سرچشمه رود دجیل یعنی کارون واقع است .
پایین سهر و فیروزان ، واقع در خان لنجان یکی از شعب زایند رود که از حیث بزرگی با خود رودخانه همسری می کند و از حدود گلپایگان سرچشمه می گیرد و به زاینده رود می ریزد ، آن گاه پس از عبور از اصفهان و سیراب کردن نواحی هشت گانه آن ، اندکی به سمت خاور رود شت پیچیده و بالاخره در باتلاق گاوخونی ، که در حاشیه کویر واقع است ، فرو می رود . طبق یک عقیده عمومی ، که ابن خرداذبه در قرن سوم نیز آن را ذکر کرده است ، این رود خانه پس از فرو رفتن در باتلاق گاو خونی دوباره در شصت فرسخی آن باتلاق در کرمان ظاهر می شو و آن گاه به دریا می ریزد ؛ اما حمد الله مستوفی می گوید : این روایت ضعیف می نماید زیراکه از گاو خونی تا کرمان زمین های سخت وجبال محکم در میان است و ممری در زمین که چندان آب در آن روان تواند شد، متعذر می نماید و زمین کرمان بلند تر از زمین گاوخونی است .
در فلات وسیع و خشک ایران ، وجود رودخانه زاینده رود به مثابه نعمتی بزرگ محسوب می شود و در حقیقت جلگه حاصلخیز و پر برکت اصفهان و تاریخ درخشان آن ، با موقعیت جغرافیایی آن ، در فلات وسیع ایران ارتباط مخصوص دارد و به طور خلاصه ، نتیجه و حاصل جریان رودخانه پر برکتی مانند زاینده رود در این سرزمین است و از همین جهت است که نام زاینده رود در تاریخ ادبیات ایران نیز همه جا ذکر می شود و شاعران و مردم با ذوق ایران به یاد آن مترنم بوده ، شعر هایی گفته و نغمه هایی سروده اند .
خاقانی ، شاعر مشهور ایران ، در باره زاینده رود چنین گفته است :
رودی است که کوثرش عدیلست
آبش سلسال و سلسبیلست
نه بلک زرشگ او همه سال
شیدای مسلسلست سلسال
گه سیمگری نماید آبش
گه شیشه گری کند حبابش
آبش بدل گلاب دانند
زو دردسر سران نشانند
گر شیشه کند حباب شاید
شیشه ز پی گلاب باید
و در جای دیگر می گوید :
یا آن عهدی که دور از چشم زخم آسمان
با تو بودم در کنار زنده رود و مرز جی
مولف هفت اقلیم با آن که از مردم ری بوده و در هندوستان توطن اختیار کرده بود است ، از بوی خوش اصفهان طرب انگیز شده و می نویسد :
لب زنده رود ونسیم بهار لب دلستان و می خوشگوار
ز دل بیخ انده چنان بر کند که بیخ ستم خنجر شهریار
صائب ، ملک الشعرای عصر شاه عباس دوم ، در آن زمانی که در هندوستان بوده با این که از کمال احترام و شخصیت برخوردار بوده و براحتی زندگانی می کرده و دربار شاه جهان قدر و منزلتی به سزا داشته است ، با وجود این دایماً متذکر به ذکر ایران و بازگشت به اصفهان و اقامت درساحل زاینده رود بوده است و در این مورد چنین گفته :
خوش آن روزی که صائب من مکان در اصفهان سازم
ز وصف زنده رودش خامه را رطب اللسان سازم
تقسیم آب زایند رود – تقسیم آب زاینده رود طبق طومار معروف شیخ بهایی است که در دوره صفوی تنظیم شده است . آب رود خانه ، پس از عبور از کوه های فریدن و مشروب نمودن اراضی ساحلی و بلوک آیدغمش ، بین بلوک مشروحه زیر از لحاظ زمان و در طول مدت یک سال ، روی سه اصل زیر تقسیم می شود :
مختص – یعنی همه آب زاینده رود از پانزدهم اردیبهشت تا آخر آن و از 15 آذر تا آخر برج ، مخصوص بلوک رود شتین است (رود شت علیا و سفلا آخرین قسمتهای آبخور زاینده رود است ).
مشترک – یعنی آب زاینده رود از آخر اردیبهشت تا شش ماه ، به طور مشترک در اختیار بلوک پایین رود خانه است .
آزاد – یعنی از آخر آذرماه تا پانزدهم اردیبهشت ، آب زاینده رود آزاد است و همه آبادی ها می توانند از آن استفاده نمایند .
طبق طومار شیخ بهایی آب رود خانه به 33 سهم تقسیم می شود که به وسیله نهرهایی که از رودخانه منشعب می شود و آن ها را مادی می نامند ، آب را به قراء و دهات می رسانند . سهام مزبور به قرار زیر است :
1- بلوک لنجان شش سهم
2- بلوک النجان چهار سهم
3- بلوک ماربین چهار سهم
4- بلوک جی شش سهم
5- بلوک کرارج سه سهم
6- بلوک رودشتین شش سهم
7- بلوک برآآن چهار سهم
شش سهم لنجان و آیدعمش به 113 سهم تقسیم شده و همین سهام دوباره به 357 سهم قسمت می گردد . چهار سهم النجان مابین مادی ها به 5/47 قسمت شده و مجدداً به 15/115 سهم تقسیم می شود . شش سهم جی به 37 سهم و مجدداً به 754 سهم تقسیم می شود .
سه سهم کرارج به 12 سهم و مجدداً به 387 سهم تقسیم می شود .
شش سهم رود شتین به 24 سهم و بعد به 230 سهم تقسیم می شود .
چهار سهم بر آآن به 15 سهم و دوباره به 860 سهم تقسیم می شود .
مادی ها – کلمه مادی در اصفهان اصطلاح محلی است و به معنی نهر آب است . چندین مادی از زاینده رود منشعب می شوند و مزارع باغ ها و خانه های اصفهان را مشروب می سازند . مادی های مشهور عبارتنداز :
1. مادی نیاصرم – بزرگترین مادی های اصفهان است و مسیر آن بیشتر نزدیک رودخانه است و تا یک قرن پیش حد جنوبی شهر به شمار می رفته است . این مادی در کنار پل مارنان از رودخانه جدا شده و از کنار محله لنبان و باغ جنت به طرف مشرق می رود و نزدیک خیابان به سه شاخه منقسم شده و اراضی جی را مشروب می کند و به طرف خوراسگان و زرد نجان و سروشفادران می رود .
ابن حوقل ، جغرافیانویس عرب و درقرن چهارم هجری که اصفهان را دیده است ، از این مادی به نام ((یاسرم )) نام می برد (صوره الارض ترجمه فارسی ، ص 108 ، چاپ تهران ) .
2. مادی فرشادی – محل انشعاب آن بالاتر از نیاصرم و در کنار قریه ناجوان (ناژوان ) ماربین است و آب آن مادی نیاصرم است . این مادی از محله لنبان و شمس آبادی عبور کرده واز زیر خیابان چهار باغ داخل مدرسه سلطانی چهار باغ شده و از محله دولت خارج شده واز شمال محله خواجو می گذرد و چهار باغ صدری و باغ های آن و محله خواجو و پای قلعه را تمام سرسبز و آباد می کند و بعد به محله ترواسکان و پافجان و ساسان و دهمرتین می رود و از شهر خارج شده و اراضی جی را مشروب می کند و کمتر وقتی آب آن می ایستد ، زیرا که شورابه و زایش دارد .
3. مادی شاه – نام دیگر آن یا جوی شاه است که خاصه عمارت ها و باغ های شاهی بوده است . آب آن نصف مادی فرشادی می باشد، واز لنبان و چهار سوی شیرازی ها و محله مستهلک و شمس آبادی عبور نموده و به دو شاخه وارد و دو حوض چهار باغ ، که مقابل درهای باغ هشت بهشت واقع بوده ، می شده و از آن جا داخل باغ مذبور شده و باغ های شاهی و خانه های دولتی و بعضی از باغ های چهار باغ را مشروب می ساخته است (این مادی امروز هم در همین مسیر جریان دارد ، ولی از حوض های چهار باغ و باغ های شاهی و خانه های دولتی خبری نیست ؛ فقط قسمتی از باغ هشت بهشت و تمام باغ چهلستون در محل خود باقی مانده و درسایر قسمت ها ، خیابان ها و کوچه ها و ساختمان ها جدید است ).
4. مادی فدین – چون بعضی از سلطان ها شاخه ای از این نهر را فدای نفس خود کرده و اکثر آن را وقف شهر نموده بودند ، به مادی فدا مشهور بوده است ؛ ولی امروزه آن را مادی فدین می گویند . محل انشعاب آن بالاتر از سه نهر سابق الذکر است و آب آن از مادی فرشادی زیادتر است و از لنبان و شمس آبادی عبورکرده و در محله دروازه دولت به دو شعبه تقسیم می شود. محل انشعاب را لت محمد حسین بیک می نامند . یک شعبه از آن به محل دربکو شک و بید آباد و چهار سوی علیقی آقا رفته و از کنار محله نو ، که آب بخشگان نامیده می شود ، عبور نموده و باز به دو شاخه تقسیم می شود : شاخه کوچک تر ، از زیر دروازه چهاررو (دروازه چهار راه ) از شهر خارج شده و قریه سواری باغ جی را مشروب می کند و شاخه بزرگت تر ، وارد باغ صفی میرزا شده و از آن جا به باغ کلعنایت رفته و باز سه قسمت می شود : یک قسمت آن به مصرف محله های قدیمی دردشت و شاه شاهان می رسد و دو شاخه دیگر به بلوک جی و قریه سودان و چنبرک می رود .
اما شعبه دیگر مادی فدین ، از لت محمد حسین بیک به بعد ، از محله دروازه دولت عبور کرده ، داخل بعضی از باغ های شاهی می شود و از شمال میدان نقش جهان عبور کرده و داخل مدرسه ملا عبدالله می شود و به سه شاخه تقسیم می شود : شاخه کوچکتر به محله قصر منشی می رود ؛ شاخه بزرگتر از محله های یزدآباد و احمدآباد و کران و جنوب جوباره عبور کرده و به خارج شهر می رود ، و شاخه سوم از خان طباطبایی (کاروانسرای مخلص ) و مدرسه جده بزرگ در بازار و محله گلبار (گلبهار) عبورکرده و داخل محله جوباره شه و از شهر خارج می شود و بعضی قرای جی را مشروب می سازد . این نهر بسیار پر منفعت و پر برکت است .
5. مادی تیران – درمنتهی الیه حد غربی شهر جریان دارد و آب آن به قدر مادی فرشادی است و از کنار شهر می گذرد ، اما شاخه هایی از آن را جدا کرده اند . این مادی ، محله چهار سوی شیرازی ها ، محله نو ، قسمتی از بیدآباد وشیش را آب می دهد و مورنان را سیراب نموده و به قریه معروف به تیران آهنگران می رود و مزرعه های اطراف آن را مشروب می سازد و شاخه ای از آن هم آسیابی را می گرداند و به شاخه مادی فدین ، که به سواری باغ می رود ، می ریزد : این نهر همیشه پر آب است، مگر در خشکسالی که بندرت تا دو ماه بی آب می شود .
6. مادی قمش – محل انشعال این مادی بالاتر از نهرهای سابق و معتبرترین آن ها است ، زیرا محل انشعاب آن از زاینده رود چشمه ای وجود دارد که اگر در خشکسالی ها شورابه ای هم به آن نرسد ، از چشمه آن ، که در صحرای دراز مزارع درچه واقع است ، به قدر یک نهر کامل آب می جوشد و پس از جاری شدن، باغ ها و مزرعه های متعلقه به خود را سیراب می کند . آب این نهر از مادی نیاصرم کمتر است ، ولی از سایر مادی ها بیشتر است . این مادی از میان قرای ماربین مانند نصر آباد و گورتان و جوزدان عبور کرده و به قسمت هایی تقسیم می شود ؛ چنانچه اول در جلوی مسجد گورتان دو قسمت بزرگ شده و به دو طرف می ریزد ، این محل صفای مخصوصی دارد . درختان درهم آن ، که هیچ وقت آفتاب درآن ها درست نمودار نیست ، ریزش آب از دو طرف و صدای آن ، و آب و هوای این قسمت در انسان تغییر حالتی پدید می آورد که بدون اغراق مصداق شعر صدرالدین خنجدی است که گفته است :
ماربینت که نسخه ارم است آفتاب اندرو درم درم است
پل های زاینده رود – پل های مشهوری که از حدود سرچشمه تا مصب بر روی بستر زاینده رود بنا شده به شرح زیر است :
1- پل اورگان معروف به پل حاجی کاظم که قافله رو بوده و ناحیه فریدن و چهار لنگ بختیاری را به یکدیگر متصل می کند .
2- پل زمانخان که فقط دو دهنه دارد ، یک بزرگ و دیگری کوچک و دارای سه پایه طبیعی سنگی است. این پل در آخر بلوک آیدغمش از بلوک لنجان واقع شده و تا شهر اصفهان شانزده فرسخ مسافت دارد . راه ماشین رو نجف آباد به سامان و شهرکرد از این پل می گذرد .
3- پل کله که این پل در اول بلوک آیدغمش واقع است و محل عبور و مرور اهالی شهر و چهار محال است .
4- پل بابا محمود که در محمود از دهات گرکن لنجان بنا شده و با پل کله 48 کیلومتر فاصله دارد . این پل هم قافله رو است .
5- پل فلاورجان که راه عبور و مرور قافله ها بوده و ماشین رو نیز هست و 12 کیلومتر تا پل بابا محمود فاصله دارد .
6- پل مارنان در قریه مارنان (ماربانان هم نوشته اند ) از قرای برزرودجی که سابقاً ابتدای شهر اصفهان محسوب می شده . این پل که در دروه صفوی بنا شده ، شهر اصفهان را به جولاهه ارامنه (جلفای امروز ) وصل می کند . ارامنه می گویند نام این پل سر فراز بوده است و آن یکی از ارامنه متمول ، بنا به میل یکی از سلاطین صفوی ، ساخته است و پادشاه او را سر فراز لقب داده است .
7- پل الله وردی خان یا سی و سه پل که در دوره شاه عباس کبیر بنا شده و دو چهار باغ بالا و پایین را به هم وصل می کند .
8- پل جویی که بین دو پل الله وردی خان و خواجو واقع شده و واسطه اتصال باغ های سلطنتی شمال و جنوب رودخانه بوده است (نام این پل از جوی کوچک سنگی که روی آن تعبینه شده بود مشتق شده است
9- پل خواجو که زیباترین پل های زاینده رود است و در محل اصفهان قدیم (جی ) واقع شده .
11- پل چوم که در شش کیلومتری مشرق پل خواجو واقع شده و قافله رو است .
12- پل سروش آذران که آن را پل سروشفادران و پل دشتی نیز می نامند و در شش کیلومتری مشرق پل چوم واقع شده و به واسطه تغییر بستر رودخانه فعلاً از دهانه های آن آب جاری نمی شود و چشمه های آن را ریگ گرفته است .
13- پل ورزنه که در اواخر بلوک (رودشت ) واقع شده و قافله رو می باشد .
14- پل جدید فلزی زاینده رود که بین پل های تاریخی سی و سه چشمه و مارنان واقع شده و اصفهان را به جلفا مربوط می کند . ساختمان این پل به طول 136 متر و عرض 16 متر در مهر ماه سال 1327 شروع شد و پس از مدتی تعویق در اتمام ساختمان آن سرانجام در اردیبهشت سال 1338 ساختمان آن به اتمام رسید و بهره وری از آن شروع گردید . امروز کلیه وسایل نقلیه سنگین از روی پل مزبور می گذرد و منظور اساسی از ساختن این پل کاهش عبور و مرور و سایل نقلیه سنگین از روی پل های تاریخی به منظور حفظ آن ها بوده است .
معادن اصفهان که هنوز مورد بهره برداری نیست
سرب : کهنگ اردستان ، حسین آباد عربستان ، زفره اردستان ، باقرآباد طرق ، گنهران کرون ، کوه قمشلو ، گردنه رخ اصفهان ، کچو هاردنگ لنجان ، کلیشا درخ ، بلمچه اردستان .
مس : پنیاوند اردستان ، قلعه عرب موسی آباد ، لیداردستان .
خاک زرد و سرخ : ورطون و آب گرم اصفهان .
سنگ ساختمانی : ماهورک و آب باریک فریدن .
سنگ تراورتن : چشمه آب ترش جرقویه .
سنگ مرمریت : حارث آباد جرقویه ، مزرع کله زیری موسی آباد ، مزرعه عباس آباد موسی آباد .
سنگ مرمر : چاه ریسه اردستان .
بلوک های اصفهان با اسامی قدیمی و تاریخی آن ها
بلوک جی – بلوک جی در دو طرف زاینده رود است . شمال رودخانه را جی و جنوب آن را برزرود جی می خوانند . شمال جی بلوک برخوار و شمال شرق آن بلوک قهاب است . حد شرقی آن بلوک برآآن و حد جنوبی آن زاینده رود است . حد غربی جی بلوک ماربین است . خاک جی از دروازه زاینده رود است . حد غربی جی بلوک ماربین است . خاک جی از دروازه ظله تا پل شهرستان ، نیم فرسخ و از پل مذکور تا قریه زردنجان و سروش بادران ، که متصل به برآآن می باشد ، یک فرسخ است . زمین این بلوک شیرین و آب آن از زاینده رود است و بعضی جاها نیز چشمه و قنات دارد ؛ صیفی خود را از چاه آب مشروب می سازند و باغ های آ« کم است ؛ ده های آن به ترتیب حروف الفبا عبارت است از : آسنجان ، ابر ، ارداجی ، باطان ، برتیان، بوزان (دارای مسجد قدیمی است و محراب گچبری آن به موزه ایران باستان در تهران منتقل شده ) ، بیجی ، پزوه (سابقاً این اسم را شفروه می نوشته اند ، محمد شفروه از شاعران دربار ارسلان بن طغرل اهل این قریه بوده است ) ، پنارت ، جوهران ، خاتون آباد ، خابجان ، خوراسکان (پنبه کاغذی آن معروف است ) ، زرد نجان (آب آن از مادی جی است ) ، سنجوان سور یا سمسور (خربزه و طالبی آن معروف است ) ، سنجوان مره ، سوارچی ، سوار دز (اصفهوردز) سودان ، قلعه برتیانچی ، طامه (امتداد خیابان چهار باغ که از قسمتی به بعد به خیابان کاوه نامیده می شود ، مستقیماً به طامه منتهی می گردد) ، قلعه نو ، کنگاز ، اتشاران ، خورشاد ، لفزآآن ، زآآن ، چنگال ، هستیان ، کلمخواران ، هرمنجد ازیسان ، کردآباد ، ساسان ، منجان ، بادرنگی ، کند آمیز ، دهمرتین (ده مرد ) باترقان ، جیران ، کوهسار ، فرسان . در بلوک جی غله و حبوبات به عمل می آید و در بعضی از باغ های آن هم کاهو وسبزی کاشته می شود ولی سبزی کاری عمده در ابر و بوزان و خوراسکان است .
برزرودجی – نام قسمتی از شهر اصفهان است که در ساحل جنوبی زاینده رود واقع شده . نواحی عمده آن عبارت است از واهان ، جلال آباد ، دنبه ، باقان ، دستگرد ، فرح آباد ، هزار جریب ، سعادت آباد ، گلدی ، پاچه ، (که امروز کوله پارچه تلفظ می کنند ) ، مصلی ، شهرز، (قصر آبشار کازرونی در محل گلدی پاچه سابق است و خیابان آن دالان بهشت در محل کوله پارچه و مصلی و شهرز سابق است ) ، سیچان و حسین آباد و قینان و جلفا و سیرویه و استخوارت و گرجی ها ، فتح آباد ، باغ همائی نیز جزو برز رود جی است .
بلهوک قهاب – از شمال به دهستان برخوار ، از جنوب به برآآن ، از مشرق به کوهپایه و از مغرب به جی محدود می شود و ده های آن عبارت است از : آب چوبه ، ارزنان ، امرزید آباد ، اندوان ، موران ، بهاران ، جلادران ، جلمرز، جلوان ، سوسارت (اسفهارت ) ، قهجاورستان ، گلون آباد (محل جنگ محمود افغان با قوای شاه سلطان حسین ، راهروان (دارای یک مناره تاریخی از دوره سلاجقه است ) ، دارک ، دینان ، وشگان ، مولنجان ، هفشویه ، جیان ، حصه ، بقعه زینبیه نیز ، که از زیارتگاه های شهر اصفهان و درشمال شهر واقع شده است ، در بلوک قهاب و جزو ناحیه ارزنان است .
بلوک کرارج – در جنوب شرقی اصفهان ودر جنوب تقریبی زاینده رود واقع شده و شامل ده های زیر است : اصفهانک ، بیشه ، پیادان ، بیدان (فودان )، پیزادان (فیزادان ) ، چریان (دارای یک مسجد قدیمی است ) ، چوم ، دشتی (مرکز کرارج است که فعلاً یک مسجد از قرن هشتم هجری دارد و سابقاً محل معتبری بوده و دو مناره داشته است که آن را خراب کرده و از آجرهای آن کاروان سرایی ساخته اند ) ، دنارت ، راشنان ، قلعه شور ، کیچی (محل سکونت اخلاف جابربن عبداله انصاری است وتمام آن ها به امیر معروفند ، مانند امیر حسن و امیر حسین و غیره ) ، اشکاوند (از قرای مهم کرارج است و ویرانه های چند مسجد قدیمی در آن باقی است ) ، جودرمان ، مردان ، ساچان ، ازوار ، کوزبان (که کوزه دان تلفظ می کنند )، فوهه ، ولکان ، سروشفادران یا سرو شبادران که در اصل سروش آذران بوده است (که گرمک ممتاز دارد ) ، حیدر آباد ، فردان .
بلوک برآآن – که در جنوب شرقی اصفهان و در جنوب بلوک قهاب واقع شده و مشرق آن کوهپایه و مغرب آن کرارج است . قسمتی از زاینده رود در وسط این دهستان است . در دروه ساسانیان بسیار آباد بوده و در دو طرف رودخانه امتداد دارد . ابتدای این بلوک در فاصله 18 کیلومتری مشرق اصفهان شروع می شود و انتهای آن در فاصله 42 کیلومتری شهر است . سابقاض برنجکاری هم داشته و باغ های وسیعی در آن بوده است . سرچشمه آب آن از رودخانه است و قنات هم دارد . ده های آن عبارت است از : آباد، آباد سلیمان ، ارم ، پشت ، ازوار ، ازوارچه ، ازیران (که دارای یک مسجد از قرن هشتم هجری است که اخیراً تحت تعمیر واقع شده ) ، اسفینا، اندلان ، ایچی ، باچه پیله وران ، تیمیارت ، جاجا ، جور، جاریاگا (که مناره سالم از دوره سلجوقی و مسجد مخروبه از قرن هشتم دارد )، چرخاب ، دستجا، دولاب ، زغمارف زیار (که دارای یک مناره زیبای سلجوقی است )، کاج شهروردز (در کاج یک مسجد از قرن هشتم وجود دارد )، کاروانچی ، کبوتر آباد ، کرتمان ، کرم ، کرچگان ، برسیان (این دهکده حد فاصل بین برآآن و رود شت است و یک مسجد و مناره بسیار عالی از دوره سلجوقی مورخ به سال 491 هجری دارد)، شیدان (شیدوس )، فساران ، قارنه ، اشکشان ، حسین آباد اسفهارانچی ، آسمانچی ، چرمهین .
بلوک رودشت یا رودشتین – ابتدای آن در 50 کیلومتری مشرق اصفهان و انتهای آن باتلاق گاوخونی در فاصله 160 کیلومتری شهر است . ده های آن عبارت است از : ابوالخیر ، اشکهران ، باجیک آباد ، بلان جمبزه ، جندان ، خورچان (خرم چوم تلفظ می کنند )، خویا ، شاه توز ، شاه کرم ، شهرستان ، طهمورثات فارفاآن (یک قطعه نظامی از دوره ساسانیان دارد و آخرین نقطه رودشت در نزدیک گاوخونی است )، کفران (ضیاء کفرانی شاعر معروف اصفهان اهل این ناحیه بوده است )، کفرود ، کلمان ، ورزنه نزدیک گاوخونی است )، هراتچی .
بلوک کوهپایه – در مشرق اصفهان و مغرب نایین واقع شده وشامل این نواحی است : اردجه ، اژیه ، بادفشان ، باقرآباد ، برزآباد ، تودشک ، جبل ، جزه (جزنه )، جشوقان ، خان آباد ، دخرآباد ، زفره آباد ، سکزی و هرند .
بلوک ماربین – شامل سده (همایون شهر امروز ) و اقرای اطراف آن است . (سده شامل سه ده : خوزان ، ورنوسفادران ، و پریشان است و دارای مسجد های قدیمی می باشد که مهم ترین آن ها مسجد خوزان است . قلعه کهن دز یا قهندز در خوزان است ) شمال آن کوه سید محمد و جنوب آن آتشگاه و زاینده رود است . درخت های میوه آن فراوان است و گلکاری و سبزیکاری نیز دارد . دهات آن عبارت است از : احمد آباد ، احمد آباد وازیچه ، آدریان ، آزادان ، اسفریز، آشنستان ، آفاران ، الیادران ، اندان ،(قنات معروفی دارد اما نسبت به قنات دیمیرتیان در فروشان سده در درجه دوم است . قنات دیمیرتیان از مهم ترین قنات های بلوک ماربین است که خیلی قدیمی و پر آب است و آب آن هم کم و زیاد نمی شود . چون این قنات در سرچشمه دارای نقب ها و حفره های عجیب است ، اهالی می گویند که این قنات به امر طهمورث معروف به وسیله دیوها حفر شده ، 0بهارانچی ، تیرانچی ، جروکان ، جعفر آباد ، جوزدان ، درباغ مهیار ، درباغشاه ، دستجرد مورچا، دهچی ، دینان ، رنان ، زهران (زران و در اصل به طوری که می گویند رزان بوده )، عاشق آباد ، کارلادان (بنای تاریخی منارجنبان اصفهان در این قریه واقع شده ، ساختمان ایوان آن ، که روی قبر عمو عبدالله سقلا از زهاد قرن هشتم هجری بنا شده ، به سبک ساختمان های قرن هشتم است و تزیینات کاشیکاری نیز از آن دوره دارد . دو مناره طرفین ایوان از سطح پشت بام آن هفت متر و تا سطح زمین مجاور بقعه 17 متر ارتفاع دارند . احتمالاً در دوره صفوی به بنای اصلی افزوده شده و آنچه درآن جالب توجه است ، متحرک بودن مناره های آن است که در موقع حرکت دادن یکی از آن ها دیگری نیز حرکت می کند . سنگ قبر عمو عبدالله مورخ به سال 716 هجری است )، کوجان ، کوشک ، هرستان (این دهکده نیز سابقه تاریخی دارد و به طوری که مافروخی نوشته است صدو هفتاد سال قبل از اسلام ، آذر شاپوران پسر آذر مانان از دیه هرستان از طرف فیروز بن یزد گرد به اتمام باروی مدینه جی فرمان یافت )، کرتمان، تیرانچی ، میان رشید ، ولاشان ، ککنان ، نصر آباد (یکی از قزای زیبای ماربین و دارای باغ های میوه فراوان و مصفا می باشد. سر در خانقاه نصرآباد از بناهای تاریخی و مورخ به سال 855 هجری در این قریه واقع است و جنب آن مقبره میرزا طاهر نصر آبادی تذکره نویس معروف عهد صفوی واقع شده )، گورتان (به معروف اصفهان از آن جا است )، کرم و کلیچه .
بلوک لنجان – بزرگترین بلوک اصفهان و بابرکت تر از همه آن ها لنجان و النجان است که در خود محل به چهار ناحیه : آیدغمش ، آشیان ، اشتر گان گرگن تقسیم شده و هر یک از آن ها ده های متعدد دارد . لنجان در قدیم دو شهر معتبر داشته ، یکی فیروزان درلنجان سفلی و دیگری خان لنجان در لنجان علیا و ناحیه اشیان تقریباً 18 فرسخ قنات ومادی های پر آب دارد . برنجکاری اصفهان منحصر به این بلوک است . سابقاً تریاک و پنبه آن هم مرغوب بوده است . باغ های بسیار و درختان بی شمار از کبوده و چنار و غیره دارد . نواحی عمده آن عبارت است از : ریز ، قهدریجان ، (کدرگان نان قدیمی آن است ) مبارکه ، کلیشاد ، درچه (مزارع پیاز آن معروف است )، دینان ، ورنامخو است ، سده ، دیزی ، فلاورجان (پانزده کیلومتری جنوب غربی اصفهان ویک پل تاریخی دارد )، اشتر جان یا اشتر گان (دراین دهکده یک مسجد بسیار عالی از قرن هشتم هجری موجود است که ارتفاع سر در آن به 13 متر می رسد از کاشیکاری های آن دوره تزیین شده . نمای خارجی گنبد آن آجری است ولی در داخل از گچبری های بسیار نفیس زینت یافته و محراب عالی گچبری دارد . مناره های آن نیز ، که در طرفین سر در واقع شده و بیش از دو ثلث آن به مرور زمان ریزش کرده و از ارتفاع آن کاسته شده ، مانند منارجنبان متحرک است . این مسجد به وسیله ملک الوزراء محمد بن محمود بن علی الاشترجانی در تاریخ 715 هجری بنا شده است و یکی از بناهای باشکوه حومه شهر اصفهان است )، نوک آباد ، باغ ابریشم ، باغ بهادران ، باغشاه ف باغ کومه ، باغ ملک ، باغ وحش ، بندارت ، برنجکان ، بالان ، بیستگان ، خولنجان (خان لنجان معروف که ناصر خسرو در قرن پنجم هجری آن را دیده و در سفرنامه خود از آن نام برده نوشته است : « چون به دروازه خان لنجان رسیدم نام سلطان طغرل بیک بر دروازه آن نوشته دیدم )، کلیشاد ، گارماسه ، چرمین (چرمین تلفظ می کنند ) ، سهر و فیروزان (کیاد گان از ده های نزدیک فیروزان است که دارای قلعه قدیمی است و بین اهالی معروف به قلعه »گبرها » است و اکنون عصاره خانه می باشد )، جوزدان ، فران ، سودرجان ، کله (دارای یک پل قدیمی است )، مدیسه (مردم مدرسه تلفظ می کنند )، طاد ، جفره ، سلوان (سهلوان که سابقاً از موقونه مسجد شاه بوده )، زازوران ، کافشان (کاه افشان )، دشتچی ، دارجان ، اجگرد ، کرسگان ، شرودان ، درو درچه ، گزینچه ، مهر نجان ، اردال ، قصر داود ، فیلور جان (که آن را پیلرگان تلفظ می کنند )، نرکان ، آب ارزن ، افیونه (که نام فعلی آن حاجی آباد است )،لارگیچی ، اسفهران ، درگنجه ، گارنخود ، قهشاورن ، سمسان ، میاد جان ، فرارت قوهه ، هرتخون ، سنگانچی (که ده از موقوفه های مسجد شاه است )، پیر بکران (این دهکده در 15 کیلومتری جنوب شرقی فلاورجان واقع شده . بقعه تاریخی پیر بکران که بر روی قبر محمد بن بکران متوفا به سال 703 هجری ساخته شده ، یکی از بناهای تاریخی مشهور اصفهان است و داخل آن از تزیینات نفیس گچبری و کاشیکاری پوشیده شده . این تزیینات بین سال های 703- 712 زینت بخش بقعه مزبور شده و سبک بنا مغولی است . قبرستان قدیمی یهودیان اصفهان نیز در همین محل است و قبر استر از زیارتگاه های مشهور یهودیان اصفهان در این قبرستان است ).
بلوک برخوار – در شمال جی و مغرب کوهپایه واقع شده و راه شوسه اصفهان – تهران از مغرب این بلوک می گذرد . قرای مهم آن عبارت است از : آدرمناباد ، امین آباد ، باغ میران ، پراونه ، گز (این دهکده در عصر ساسانیان آتشکده ای داشته و آثار تاریخی معروف آن عبارت از مسجد سلجوقی گز است که دارای یک مناره از دوره سلجوقیان با تزیینات آجری است . در دوره صفوی دخالت هایی در این مسجد شده و تعمیراتی به عمل آمده است . در دوره صفوی دخالت هایی در این مسجد شده و تعمیراتی به عمل آمده است . مقدار کمی کاشیکاری دارد و صحن آن خیلی بزرگ نیست . کاروانسرای گز هم ، که از کاروانسراهای شاه عباسی است و بنایی جالب می باشد ، در مجاورت این دهکده قرار دارد و فعلاً متروک و ویران است . در گز درخت پسته می روید و درختکاری آن جا بیشتر از نوع سنجد است )، چاله سیاه (دارای یک کراوانسرای شاه عباسی است )، حبیب آباد ، درمیان ، دستگرد ، دولت آباد (در دوره صفوی اولین منزل در در سر راه اصفهان به شمال کشور بوده و بیشتر مهمانان دولتی در این محل استقبال می شده اند )، ده نو ، رحیم آباد ، شاپور آباد ، کتایوننچه ، گرگاب (خربزه معروف اصفهان از این ناحیه است )، مادر شاه (دارای یک کاروانسرای شاه عباسی است )، مورچه خورت (جنگ معروف نادر و اشرف افغان در بیابان مورچه خورت اتفاق افتاده )، گربکندی ، کته بونی ، سین (خربزه آن معروف است و دارای یک مسجد و مناره سلجوقی مورخ به سال 526 هجری است ).
نجف آباد – خیابان مستقیمی که اصفهان را به نجف آباد وصل می کند ،قریب 30 کیلومتر طول دارد و در اطراف آن جوی های آب و درختان سبز و باغ های ماربین واقع شده و نیز درحواشی اراضی مزروعی ، درخت های سایه انداز دارد . آب آن جا از قنات هایی است که منبعش درکرون است و مهم ترین آن ها قنات رحیم آباد است و قنات زیرین ، که آب آن ها در طول چند فرسنگ در سراشیبی جریان دارد و تمام آسیاهای تنوره ای کرون از آب آن ها می گردد . در نجف آباد درخت های بادوام و توت و هلو و انار فراوان است و لبنیات و گوشت آن مشهور است و از صنایع یدی ، قالی بافی و ورشوسازی آن شهرت دارد. از توابع آن قلعه شاه است . احداث نجف آباد از اقدام های دوره شاه عباس کبیر است و نقشه این قصبه ، که امروز شهرستان مستقلی است ، از نقشه شهر اصفهان پیروی شده و دارای خیابان های طویل و عریضی است .
کرون – از دهستان های نجف آباد و ابتدای آن از دو فرسخی مغرب نجف آباد شروع می شود و انتهای آن بیست فرسخ تا نجف آباد فاصله دارد . بلوک کرون همه قنات آب است و از چشمه مرغاب نیز مشروب می شود که منبع آن در پای کوه های دالانکوه است و تقریباً سی سنگ آب در آن جاری می باشد . کرون بالا به بیابان هایی منتهی می شود و اطراف آن در نواحی کوهستان (گز ) به عمل می آید که مانند گز خوانسار است . در کوه های آن کبک فراوان است و قرای مهم آن عبارت است از : آب گرم ، احمد رضا ، اران ، اسفید واجان (گل رختشویی دارد )، افجان ، الور، بودان ، تندران تیران ، (در اصل تهران بوده ) جعفر آباد ، خمیران ، قلعه ناظر .
چهار محال – ابتدای آن سیزده فرسنگی مغرب اصفهان دربلوک لنجان است و انتهای آن 28 فرسنگی شهر و حد آن کوه های بختیاری است . محصول دیم و آبی هر دو دارد ، آب فراوان و مراتع وسیع و مواشی زیاد دارد . محصول های آن غله و صیفی از همه نوع است ، همچنین برنج و از میوه ها انگور .
چهار محال نیز چهار ناحیه است : میزدج ، راریالار، کیار ، گندمان ، مرکز چهار محال شهر کرد است و قرای بزرگ آن عبارت است از : بروجن ، چالشتر ، قهفرخ ، گندمان سورشجان ، هفشجان ، سامان ، شهرک ، فارسان ، خراجی ، شلمزار ، احمد آباد ، دستناء ، سورک ، جونقان ( یک کاخ تاریخی و قدیمی از سردار اسعد بختیاری در این محل است )، چقاخور ، زانیان ، سفید دشت ، سواد جان ، شولکستان ، کوجان ، ده چشمه ، دهنو ، گشنیز جان ، اردل ، ناغان ، آقبلاغ ، مرغ ملک ، اشکفتک ، شمس آباد ، فرادنبه ، وردنجان ، تربیت و اغنام و احشام از آن جمله است و مادیان در چهار محال شهرت دارد . باغ های انگور و شکارگاه هایی مهم دارد .
فریدن – ناحیه سر حدی مغرب اصفهان است که ابتدای آن از شهر 12 فرسنگ و انتهای آن قریب سی فرسنگ است . غله خیز است و آب فراوان و مراتع وسیع دارد . از طرف مغرب ، به خوانسار و از جنوب ، به چهارمحال و از مشرق ، به کرون محدود می شود و به چهار ناحیه تقسیم شده است : چادگان ، تخماقلو ، ورزق ، گرجی و با مزارع کوچک غیر مهمش قریب دویست و پنجاه مزرعه و قریه دارد . مرکز آن داران و قریه های آن عبارت است از : آخوره ، چادگان ، میلاجرد ، هزار جریب ، سنگباران ، سورشجان ، هرچگان ، اسکندری ، گشنیز جان ، سوارزن ، جمال لو ، ششجان ، میان دشت ، بوئین ، شاهوردی برده شاه.
فریدن حاصل دیم نیز دارد و اهالی آن جا از ترک و گرجی و ارمنی مخلوطند . اهالی چادگان از نژاد ترکان شاملو هستند که در زمان شاه عباس به این ناحیه آمده اند . گرجی ها از اهالی گرجستان هستند که در زمان شاه عباس به این ناحیه کوچ داده شده اند . فریدن سرچشمه نعمت اصفهان است ، زیرا منبع زاینده رود در آن جا است . مراتع و شکارگاه هایی دارد و حیوانات وحشی نیز در کوه های آن یافت می شود . خرس ها از کوه های خوانسار به این ناحیه می آیند و انواع طیور و از آن جمله کبک و دراج دارد .
شهر ضا (قمشه سابق) – در 14 فرسنگی جنوب اصفهان واقع شده و حدود خاک آن تا امین آباد و ایزد خواست است . انگور و کشمش شهر ضا معروف است و ده های عمده آن عبارت است از : فضل آباد ، موغان ، منوچهر آباد ، زرین آباد ، دشت قمیشه ، اشکنه ، آب باریک ، اسفه ، داریجان ، خسرو آباد ، دادستان ، نسیم آباد ، قصر جم ، شریف آباد ، فودان ، حسن آباد ،مهر پویه ، بابوکان ، مهدی آباد، زیارتگاه، قوام آباد ، فرخ آباد .
اسفرجان – شش فرسنگ بالای قمیشه واقع شده و محلی بسیار با صفا و باطراوت است . هوای سر حدی لطیف و آبشارهایی دارد و اگر سد آن معروف به سد قتلغشاه بسته شود ، از محله های مهم به شمار خواهد رفت . حومه شهر ضا امروزه شامل دهستان های جرقویه بالا و جرقویه پایین و سمیرم بالا و سمیرم پایین است . سمیرم و دهاقان به چهار محال و شهر ضا محدود می شود .
در سمیرم غله کاری وصیفی پنبه کاری می شود . از میوه ها خربزه و باغ های انگور دارد .
اردستان و زواره – جزء تقسیم های قدیم اصفهان است که به هشت محل تقسیم می شده . چهار محال آن به هم متصل بوده است و به نام : رار، کیار، گندمان ، میزدج ، چهار محال آن از هم جدا بوده به نام : سمیرم ، جرقویه ، اردستان ، قهپایه و هرند .
تقسیمات امروز اردستان که شهرستان مستقلی است ، عبارت است از : اردستان بالا، اردستان پایین ، گرمسیر ، برزآوند ، در اردستان یکی از مساجد معروف دوره سلجوقیان مورخ به سال 553 هجری وجود دارد ، که از نمونه های اصیل بناهای عهد سلجوقی در ایران است و تزیینات گچبری داخل آن نیز بسیار جالب است دیگر بناهای تاریخی آن ، مسجد و مناره امام حسن می باشد . مسجد معروف زواره هم ، که دوازده کیلومتر تا اردستان فاصله دارد ، از نمونه های جالب بناهای عهد سلجوقی و مورخ به سال 530 هجری می باشد .
نظری به تحول های تاریخی شهر اصفهان
تصویری از اصفهان پیش از اسلام
شهر تاریخی اصفهان ، که به موجب گفته ها و نوشته های شرق شناسان و باستان شناسان و ایران شناسان مشهور دنیا از سه شهر معتبر تاریخی ردیف اول جهان به شمار می رود و نام آن بویژه در جهان اسلام شهرت خاص دارد، با دو نام تاریخی دیگر مترادف است که هر یک از آن ها همواره نام دیگر را تداعی می کند ؛ آن دو نام عبارت است از زاینده رود و جی . از این دو نام که بگذریم ، اسامی دیگری که در کتب مورخان و نویسندگان و دیوان شاعران دوره های اسلامی تاریخ ایران با اسم اصفهان همراه است ، عبارت است از : آتشگاه و ماربین و باغ کاران که یکی از مشهورترین باغ های اصفهان از دوره سلاجقه بوده است . اینک نمونه ای از شعر های شاعران اصفهان در عهد سلجوقیان و در زمانی که اصفهان پایتخت ملکشاه سلجوقی بوده است و نام های تاریخی مزبور را به کار برده اند :
در کتاب محاسن اصفهان ، تالیف مفصل بن سعد بن حسین مافروخی اصفهانی که در قرن پنجم هجری در دوره پادشاهی ملکشاه و وزارت خواجه نظام الملک به رشته تحریر در آمده است ، نام اصفهان و جی و زاینده رود را ، که در زمان سلاجقه به آن زرین رود می گفتند و این نام قدیمی تر زاینده رود است ، در اشعار صدر الدین عبداللطیف خنجدی به این شرح می خوانیم :
ای چو سیم مذاب زرین رود اصفهان پر نوا شده ز تو رود
گشته این عین زندگی در جی فی مجاریک کل شی ء حی
در لقای تو داشت خضر برات آب گشته ز شرم توست فرات
و در جای دیگر این کتاب که ماخذی بسیار معتبر برای اطلاع از اصفهان حدود هزار سال پیش است ، در چند شعر از اشعار ابوعامر جرواانی یا کرواانی که از محله های آباد و مشهور دوران سلاجقه بوده است ، از جی در ابیاتی به زبان عربی چنین یاد شده است :
ترجمه فارسی اشعار به این شرح است :
سقی الله جیا ان جیا لذیذه من الغیث مایسری بها ثم یبکر
فلا بقه باللیل یوذیک لسعها لنوم و لا برغوثه حین تسهر
و ماء رکایاها زلال کانه اذاما جری فی الحق ثلج و سکر
(( خداوند ، جی ، این دیار دلپذیر را مادام که مردمان ، شب و روز بدان جا رفت و آمد می کنند و از باران رحمت خویش سیراب گرداند .
که در آن جا شبان گاه ، هنگام خواب ، نه پشه ای با نیش خود آزارت می دهد و نه ککی ، هنگام شب زنده داری تو را می آزارد .
آب چاه های آن زلالی است که از گوارایی ، آن گاه که آن را می نوشی ، گویی که برف آمیخته با شکر است . ))
و در جایی دیگر از این کتاب ضمن اشعار صدرالدین عبداللطیف خجندی از آتشگاه و ماربین و زاینده رود و باغ کاران چنین یاد شده است :
اصفهانا در آرزوی توام گشته انده فزای و شادی کم
عکس شکلیت به خواب می جویم زنده رودت در آب می جویم
ماربینت که نسخه ارم است آفتاب اندر او درم درم است
هر یک از باغ هاش صد بیشه گم شده در میانش اندیشه
سبزه زار فلک ز غایت رشک چهره کرده ست از ستاره پر اشک
برد گلزار تو ز چرخ کلاه گو نگه دار جا که کار آن است
گر دهم شرح میوه زشت بود مختصر، میوه بهشت بود
نام اصفهان و جی در کهن ترین ماخذ موجود ایران و جهان
در کتاب هرودت ، مورخ مشهور یونانی قرن پنجم قبل از میلاد (484 – 425 ق م )، اسم اصفهان به نام پارتاکنا و جای آن در مشرق اصفهان کنونی ذکر شده که مسکن قبیله (( پارتا کنیان )) از قبایل مادهای ایرانی بوده ، و مادها کسانی بودند که اولین دولت پادشاهی قدیم ایران را به پایتختی اکباتان (همدان ) در مغرب فلات ایران به وجود آورند و پادشاه مشهور آن سلسله ، هووخ شتره ، به اتفاق دولت بابل قدیم ، دولت خونخوار آشور ار از بیخ و بن برافکنده و پایتخت آن دولت سفاک دنیای قدیم یعنی نینوا را با خاک یکسان کردند .
دیاکونوف درتاریخ ماد می نویسد: (( مرکز پارتاکنا شهر گابای یعنی جی امروز بود که همان گابی وگابه پارت ها (اشکانیان ) و گی زمان ساسانیان است و در 5/3 کیلومتری مشرق اصفهان قرار دارد .)) و می افزاید که مارکوارت صحیح ترین اشتقاق این نام را به دست داده است ؛ یعنی پارا – ایتا – کا ، به معنی ناحیه ای که توسط رودخانه ای شسته شده باشد . دیاکونوف می گوید . (( درآسیای میانه نیز این نام شنیده شده است )) محدوده جغرافیایی پارتاکنا یعنی اصفهان دوره مادها نیز در تاریخ ماد ((دیاکونوف )) (= دیاکونو ) به شرح زیر آمده است : ((پاراتاکنا از سمت جنوب با کشور کوهستانی پاریس (پرسید باستانی ) هم مرز بود و از جنوب غربی به دره های رودکان و کرخه محدود می شد و از طرف مغرب نیز با آشور مرز مشترک داشت . ))
دیاکونوف می نویسد : ماد پارتاکنا یعنی اصفهان که زاینده رود بود آن را مشروب می کرده است ، میان دو رشته کوه متوازی واقع بوده ؛ درشمال ، کهرود (قهرود )، رشته ای از کوه های کرکس و در جنوب ، رشته کوه های جنوبی ایران . ظاهراً پارتاکنیان که در مشرق اصفهان امروز می زیسته اند از دیگر قبایل ماد جدا می زیستند و گاهی جزء ایشان محسوب نمی شدند . نام گابای که مرکز پارتاکنا یعنی اصفهان قدیم بوده است ، متعاقباً در دوره های هخامنشی و سلوکی و اشکانی و ساسانی به گابیانا و گابیانه و گابیان و گابینا و گابین و گابی و گی و بعد از اسلام به جی تبدیل شده است ، چنان چه که امروز به همین اسم نامیده می شود و بلوک وسیعی در مشرق و شمال شرقی اصفهان است مشتمل بر قراء و قصبات و روستاهایی حاصل خیز و آباد و پر برکت و با نام هایی که در زبان پهلوی دوره اشکانی و ساسانی ریشه دارد و هنوز هم پس از گذشت قرن ها به همان نام ها گفته و نوشته می شود ، به شرح زیر است .
اسنجان ، ابر ، ارادجی ، باطان ، برتیان ، بوزان ، بیجی ، پزوه (شفروه سابق )، پنارت ،گوهران (جواهران بعد از اسلام )، خابجان ، خواراسکان (سابقاً پنبه کاغذی آن معروف بوده )، زردنجان ، سنجوان سور( سمسور امروز که خربزه و طالبی آن معروف است )، سوارچی ، سواردز (اصفهوردز )، سودان ، طامه ، کنگاز- اتشاران ، قلعه نو ، خورشاد ، لفزاان ، چنگان ، هستیان ، کلمخواران ، هرمنجد ، ازیسان ، کردآباد ، ساسان ، منجان ، بادرنگی ، باترقان ، جیران ، کوهسار، فرسان ، زاآن و بعضی دیگر .
در روزگار پیش از اسلام ، جی به منطقه ممتد و وسیعی اطلاق می شده که دو ساحل شمال وجنوب زاینده رود را در بر می گرفته و رود خانه ، چنان که امروز هم مشاهده می شود ، بین اراضی جی جریان داشته است ، ولی امروزه با دو نام مشابه سر و کار داریم که از قرن ها پیش و در دوران اسلامی تاریخ اصفهان متداول شده است ،یکی جی که همچنان به اراضی شمال رود خانه اطلاق می شود و دیگری ((برزرود جی)) که اراضی ساحلی جنوب رود خانه بین پل جی (پل شهرستان ) پل مارنان (ماربانان ) را در بر می گیرد اسامی قدیمی آن مانند : بافان ، دستگرد ، شهرز، سیچان ، قینان ، سیرویه (شیرویه )، گرجی ها و فرح آباد و سعادت آباد به قوت خود باقی است .
اصفهان مقارن تشکیل دولت پادشاهی ماد
گابای و گابه مرکز اصفهان قدیم ظاهراً در آغاز قرن هفتم قبل از میلاد که دولت بزرگ عیلام با پایتختی شوش به دست آشور بانیپال فرمانروای قهار و سفاک آشور بر افتاد ، در قلمرو دولت انشان قرار گرفت و سالیانی چند مرکز دولت مستقل پارسی زبان انشان بوده است . یاد آوری می کنیم که محل دقیق انشان با انزان هنوز هم به تحقیق معلوم شنده ، ولی بنابر آنچه پروفسور گیرشمن و دیاکونوف در تحقیقات خود آورده اند ، بانی آن چی شپش (= چیش پیش ) پسر هخامنش ، سردودمان سلسله هخامنشی ، بوده و کنبوجیه (کنبوجیا ، کمبوجیه = کامبیز یونانی ها )، پدرکوروش ، از سال 600 تا 599 م حکمرانی انشان را از طرف هووخ شتره ، پادشاه بزرگ ماد ، که دولت پادشاهی ماد را وسعت داد وبه یک امپراتوری مقدم بر هخامنشی ها تبدیل کرد ف به عهده داشته است .
ظاهراً محدوده انشان حد شرقی ممالکی بوده است که بابلی های قدیم از موجودیت آن اطلاع داشته اند و در ماخذی دیگر آن را با منطقه شرق و جنوب شرقی قسمت مال امیر بختیاری (= مالمیر = ایذه ،ایذج ) منطبق دانسته اند .
اصفهان و جی در عهد هخامنشیان و درقلمرو سلوکیان تا ساسانیان
جلگه اصفهان که در میان بیابان ها و کوه های خشک مرکزی ایران استقرار دارد ، نظر به اهمیت و موقعیت خاص طبیعی و جغرافیایی خود ، از جمله بلادی است که شاید تاریخ و سابقه ایجاد آن به سابقه و قدمت موجودیت خود فلات ایران برسد و در تمام دوره های تاریخی ، شهری بزرگ و مشهور بوده است ؛ نظر به وضعیت جغرافیایی خاص این شهر که در محل تقاطع راه های عمده سرزمین ایران قرار دارد ، از جمله اقامتگاهای سلطنتی شهریاران هخامنشی بوده و به نام ((گابای )) و ((گی )) در پارس علیا از اهمیت خاصی برخوردار بوده است . استرابون (استرابو) جغرافیادان یونان (40 ق م – 40 م ) می گویند که شهر اصفهان از مراکز مهم کشور در زمان هخامنشیان محسوب می شده است . اسکندر مقدونی که سلسله هخامنشی را منقرض کرد و تمامی محدوده ایران را در قلمرو فرمانروایی خود در آورده نیز به این شهر توجه خاص داشته است و بنابر آنچه مورخ برزگ قرن چهارم هجری ، حمزه اصفهانی ، در کتاب اصبهان و اخبارها آورده است ، به ایجاد بناهایی درشهر باستانی اصفهان علاقه نشان داده است . حمزه می نویسد که شهر اصفهان را به فرمان اسکندر ،معماری به نام جی فرزند زراده اصفهان بنا نمود و از این جهت به نام جی شهرت یافت و درباره سابقه قدیمی تر آن می گوید : در حقیقت بنای این شهر قبل از سلطنت جمشید (از سلسله پیشدادیان ) بنیان یافته است و در آن هنگام که افراسیاب ترک ف مداین ایرانشهر را خراب می کرد ، این شهر را نیز ویران نمود ، سپس به هنگام پادشاهی (( خمانی جمه آزاد )) دختر بهمن بن اسفندیار ، تجدید بنای آن صورت گرفت و هم او بود که فرمان بنای باروری عظیم شهر را صادر کرده بود . حمزه می گوید : به هنگام ورود اسکندر نیمی از این باروی عظیم صورت اتمام یافته بود و اسکندر ، که قصداقامت در آن را نداشت ، به ایجاد بناهایی دیگر نیز تمایلی ابراز نکرد . حمزه اصفهانی درتاریخ پیامبران و پادشاهان می نویسد :
همای چهر آزاد ، شمیران دختر بهمن و ((هما )) لقب داشت و مقر فرمانروای او بلخ بود . روزی لشکریان وی با رومی ها جنگیدند و گروه بسیاری را اسیر گرفتند و هما بناهای آن ها را به ساختن بناهای موسوم به (( مصانع اصطخر )) که به فارسی ((هزار ستون )) می گویند ، برگماشت ؛ این بناها سه ساختمان و در سه مکان بود : یکی در جانب اسطخر ، دوم در راهی که به ولایت دارابجرد (دارابگرد ) می رود و سوم بر راه خراسان . در اصفهان نیز در روستای موسوم به تیمره شهری زیبا و شگفت آور ساخت و آن را حمهین نامید که این شهر به دست اسکندر ویران شد . در خور یاد آوری است که درماخذ دیگر این شهر را ((خمیهن ))و خمیهن )) و خهبین )) که احتمالاً (( خمین )) امروزی است نیز ضبط کرده اند و نام خود هما (= همای) را نویسندگان ایرانی و عرب در قرون وسطی ((خمای )) هم نوشته اندو سرانجام آن که نام ملکه ایرانی روزگاران باستان ((همای چهرآزاد )) و ((خمای جمه آزاد )) نام دختر بهمن اسفندیار است . در باره وسعت شهر اصفهان در دوره های پیش از اسلام نیز بنابر آنچه مورخان اسلامی اصفهان درقرن سوم و چهارم هجری متذکر شده اند ، شهری وسیع و پر جمعیت بوده است و حدود آن به کاشان و ری و همدان می رسیده است . ابن رسته ، که نزدیک ترین مورخ دوران اسلامی به عصر ساسانیان است ، می نویسد : ((اصفهان خوره (= کوره = ناحیه و استان ) است که پهنه ای وسیع دارد و مردم متفقاً می گویند که هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ مساحت آن است واز مرکز آن تا خوره شیراز ، که از شهرهای فارس است ، هشتاد فرسخ می باشد .)) و سپس می افزاید که تا این زمان (یعنی قرن سوم هجری و زمان زندگی ابن رسته ) قم و کرج نیز از اعمال اصفهان بود و خرج آن دو شهر ، داخل در خراج اصفهان بود ، ولی برای سهولت کار مردم هر دو منطقه (یعنی اصفهان و قم و کرج ) «عبدالله بن کوشید » خراج آن دو شهر را از اصفهان جدا نمود . پروفسور ارنست هر تسفلد ، مستشرق معروف آلمانی اوایل قرن بیستم میلادی ، نیز در تحقیقات خود از تحریف نام «گابین » به «گی » و «جی » سخن رانده است .
در دوره سلوکی ها و جانشیان اسکندر ، که حدود هشتاد سال در ایران سلطنت مطلقه داشتند ، اصفهان از شهر هایی بوده است که حکومت آن به مناسبت اهمیت تاریخی و امتیازات جغرافیایی ، همواره مدعیانی داشته است .
در تاریخ آن زمان به طور مکرر به نام پارتاکنا یعنی اصفهان و حکومت نشین آن گابای و گابینا بر می خوریم که بین سرداران جانشین اسکندر دست به دست می شده است ؛ از آن جمله در خزان سال 317 ق م آنتیگون ، سردار معروف اسکندر ، پس از عقب نشینی از شوش در محل گابینا (= گابی ، گی ) با سردار دیگری به نام اومن مصاف داده است .
در تاریخ سیاسی پارت ، تالیف نیلسون دوبواز نیز آمده است که آنتیوخوس چهارم سلوکی ملقب به اپیفانس (175- 164 ق م ) درسال 165 ق م پس از تصرف ارمنستان به همدان و پرسپولیس (تخت جمشید) حمله برد ، ولی مردم این نواحی بر او شوریدند وچنان که در تواریخ دیگر این دوره هم ضبط شده ، وی در گابینای اصفهان وفات یافت .
طی سالیان چند ، بعداز مرگ آنتیوخوس چهارم (= آنطیوکوس)، درغرب فلات ایران چند کشور پادشاهی مستقل به وجود آمد که مهم تر از همه پادشاهی الیمائیدها یا عیلامیان نام برده شده و منابع سکه شناسی نام یکی از پادشاهان آن ها را به نام کامنا سکیر به دست می دهد که کشور او در بهترین ایام تاریخ خود از گابینا و اصفهان کنونی تا خلیج فارس ممتد بوده است .
در کتاب پارت ها یا پهلوانان قدیم نیز آمده است که بعد از مرگ آنتیوخوس ایپفانس درگابه (= گابی کامنا سکیرس ) گابیانه را به قلمرو خود افزوده و برای خویش عنوان « پیروز » اختیار کرد و سپس حدود کشور خو را تا خلیج فارس و سلوسیا در کنار دریای «ایتره» (نام قدیمی دریای هند وبعداً دریای سر خ یا بحر احمر ) امتداد دارد .
به نظر می رسد از دوره ساسانیان به بعد نام اصفهان که تصحیف و تحریفی از اسپهان (= اسپاهان، سپاهان ، اسپدان ، اسپدانه ، اسبه آن اصبهان ) بوده ، جایگزین حکومت نشین آن یعنی گابیانا و گی شده و امتیازی که بر سایر شهر های ایران آن زمان حاصل کرده از آن جهت بوده که ولیعهدنشین عهد ساسانیان بوده است. در خور یاد آوری است که ارمنستان هم همین برتری را داشته و در قلمرو ساسانیان ، گاهی ارمنستان و گاهی اصفهان ، محل اقامت ولیعهد شاه ساسانی بوده است ، ولی اصفهان علاوه بر این امتیاز ، در دوره ساسانیان محل سکونت و قلمرو نفوذ و اسپوهران یا اعضای هفت خانواده بزرگ ایرانی که مشاغل عمده و مناسب سلطنتی را دارا بوده اند نیز بوده است ، و چنان که در تاریخ آمده است سواره نظام ساسانی به هنگام صلح ، در مراتع اطراف اصفهان ، مخصوصاً قسمت غربی این شهر تا دامنه های کوه ها و سرچشمه زاینده رود ، استقرار می یافته است .
نام اصفهان در ماخذ یونانی و اسلامی
یونانیان قدیم نیز با نام اصفهان آشنایی داشته اند ، از آن جمله بطلمیوس ، جغرافیا نویس یونانی ، به از اراتستن (275-195 ق م ) ، نام اصفهان را آسپادانا و آن را مشتق از اسپادا به معنی سپاه می داند .در فرهنگ های فارسی هم به این اشاره شده است ، از آن جمله دربرهان قاطع آمده است که اصفهان در اصل (اسبهان) بوده است و اسبه مخفف اسباه است به معنی لشکر و سپاه . این شهر را دارالیهودی (به مناسبت سکونت اقلیت یک جماعت یهودی که در زمان بخت النصر دوم از بیت المقدس رانده شدند و گروه هایی از آن ها در اصفهان و در محلی که هم اکنون به جوباره معروف است ، اقامت اختیار کردند ) نیز می گویند ، و اسبهان جمع سپاه است . در باره وجه تسمیه اصفهان در ماخذ اسلامی ایران ، مانند کتاب اصفهان حمزه اصفهانی و طبقات المحدثین الوالشیخ انصاری و ذکر اخبار اصفهان حافظ ابو نعیم نیز مطلبی ذکر شده است ؛ در کتاب اخیر چنین آمده است : هنگامی که نمرود ، فرمانروای سرکش و طاغی بابل قدیم ، جنگ با خدا را آغاز کرد ، کسانی را به نواحی مختلف فرستاد تا مردم را به ستیز با خداوند متعال برانگیزد ؛ زمان که اینان به اصفهان رفتند ، ساکنان این شهر به آنان گفتند : ((ما هرگز به قدرت پروردگار را منکر نمی شویم .)) آن گاه می افزاید که خداوند (به این سبب ) در خاک اصفهان زعفران رویانید و در کوهستان آن انگبین نهاد . در کتاب طبقات المحدثین با صبهان ابو محمد عبدالله بن حیان اصفهانی ، معروف به ابوالشیخ انصاری (274-369 ه ق ) که با حمزه اصفهانی ، مورخ مشهور اصفهان در قرن چهارم هجری ، معاصر بوده و بر حافظ ابونعیم سمت استادی داشته است ،جواب اصفهانی ها به نمرود به شکل ((اصبه کی کافر شد )) آمده است که صورت تکمیل شده آن در قاموس با این شکل آمده است : ((اسباه ، آن نه که با خدا جنگ کند )) که اسباه و اسبه به ((جند ))و ((سپاه )) معنی شده است و نتیجه کلی ای که گرفته می شود ، آن است که همین ((اسبه آن نه = و اصبه آن )) یاد شده در عبارت فوق است که اساس نام اصفهان بوده و به صورت ((اسبهان ))((اصبهان )) درآمده، چنان که کتاب تاریخ مشهور حمزه اصفهانی هم در قرن چهارم هجری اصبهان و اخبارها یعنی ((اخبار اصفهان )) نام دارد .
انتخاب اصفهان به پایتختی ساسانیان
چنان که مفضل بن سعد بن حسین مافروخی اصفهانی در رساله محاسن اصفهان ، که در قرن پنجم هجری و به هنگام سلطنت ملکشاه سلجوقی و وزارت خواجه نظام الملک طوسی تالیف شده ، به نقل از کتاب اصفهان حمزه اصفهانی آورده است ، فیروزه پادشاه ساسانی و پدر بزرگ خسرو انوشیروان ، که از 459تا 483 م سلطنت کرد ، تصمیم به انتقال پایتخت از تیسفون (= تیسپون و مداین ) به اصفهان گرفت و برای تهیه مقدمات این کارفرمانی به نام آذر شاپوران فرزند آذر مانان ، پهلوان معروف روستای هرستان از دهات ماربین اصفهان ، صادر نمود مبنی بر اقدام سریع در اتمام باروی جی به تاریخ صد هفتاد سال پیش از اسلام ، و او این بارو را با چهار دروازه بزرگ و برج ها و کنگره ها و جان پناه ها و تیر گذارها به اتمام رسانید ، ولی چون فیروز به سال 483م ، در جنگ با هیاطله (هیطل ها ، هیپتال ها ، هیپتالیت ها ) که در محدوده شمال گرگان تا بلخ موضع گرفته بودند به قتل رسید ، فکر انتقال پایتخت به مرحله عمل در نیامد . حمزه اصفهانی می نویسد که به روزگار کیقباد شهر دیگری بنا گردید وبه محدوده اصفهان افزوده شدو نام آن ((ایرانوثارت کواذ)) بود ؛ ولی درفرهنگ فارسی معین آمده است که آن شهر ((ایران وینارت کودا)) نام داشت ، یعنی ((ساخته و پرداخته قباد در ایران )).
برج و باروهای جی
ابن رسته که تالیف خود الاعلاق النفیسه را در سال 290 ه ق به پایان رسانیده است ، اصفهان را از بناهای اسکندر می داند و محل آن را در زمینی ذکر می کند و نام مساح آن را محمد بن ابراهیم مشهور به محمد بن لره اصفهانی (در بعضی ماخذ دیگر : محمد بن لده اصفهانی ) آورده است . او می نویسد باروی عظیم این شهر چهار دروازه و صد برج داشته است . حافظ ابو نعیم که معمولاً مطالب خود را درباره تاریخ اصفهان از کتاب های حمزه و ابوالشیخ گرفته است ، مساحت شهر جی را دو هزار جریب ذکر می کند و شمار برج های (= کوشک های ) آن را یکصد و چهار برج آورده ، که با فاصله های متساوی در حصار شهر مشاهده می شده است .
معماری شگفت انگیز دروازه های تاریخ اصفهان
حافظ ابو نعیم اصفهانی که معمولاً با توجه به نوشته های معاصرین خود ، حمزه اصفهانی و حافظ ابوالشیخ ، در کتاب خود به ذکر مطالب می پردازد ، می گوید : آذر شاپوران (= آذر شاپور ، آذر سابور) در حین اتمام باروی جی چهار دروازه بر آن تعلیق کرد ، به این ترتیب که در روز یازدهم برج (خورشید روز در تقویم ایران باستان ) دروازه ای را که به طرف ((میدان بازار )) است ، بساخت ونام آن را دروازه خورشید (= باب خور = خوربر) گذاشت و فردای آن یعنی در روز دوازدهم (درتقویم اوستایی ، روزماه ) بنیاد دروازه ای دیگر را گذاشت به نام دروازه ماه (= باب اسفیش یا اسفیج = ماه بر ) و روز سیزدهم (روز تیر در تقویم اوستایی ) اساس دروازه سوم را کار گذاشت به نام دروازه تیر (= دروازه تیر = دروازه طیره = تیربر = باب تیره = باب عطارد ) وسرانجام در روز چهاردهم (روز گوش در تقویم اوستایی ) دروازه چهارم را به نام گوش بر (= دروازه جوش = دروازه جهودان ؛ از آن جهت که به طرف یهودیه اصفهان نصب شده بود است = باب الیهودیه) بنا نمود . توضیح این نکته لازم است که کلمه ((بر )) در زبان قدیم اصفهان به معنی ((در )) و ((دروازه ))بوده و وقتی گفته می شده ((ماه بر )) یعنی دروازه ماه ، واین کلمه که هنوز در غالب لهجه بومی بعضی روستاهای اصفهان و از آن جمله در بلوک ماربین ونقاطی دیگر به معنی ((در )) به کار می رود .
مافروخی در رساله محاسن اصفهان به نقل از حمزه اصفهانی آورده است که آذر شاپوران پس از نصب دروازه چهارم ، یعنی دروازه گوش (= جوش ، جهودان ) ، در مجاورت آن دیهی به نام ((آذر شاپوران )) بنا کرد و در آن دیه سرایی عالی بساخت و در باغ آن ایوانی بلند بر پا نمود و آن را آتشکده ساخت وعواید آن روستا را وقف زمان خویش آورده است که بر یکی از دروازه ها نوشته شده بود که ((اشتادویر )) سرپرست معماران و کارگران و مهندسان می گوید : (( بهای نان و خورش عمله و کارکنان باروی جی در طول مدت ساختمان آن به ششصد هزار درهم بالغ آمد .))
ابن رسته و حمزه اصفهانی و حافظ ابوالشیخ و حافظ ابونعیم در مورد اعجاب انگیز بودن معماری دروازه های تاریخی جی چنین نوشته اند : از غرایب معماری این مجموعه ساختمانی آن است که خورشید ، روز اول برج جدی (دی ماه ) از دروازه خورشید طلوع می کند و در پشت دروازه گوش (= جوش ، جهودان ) غروب می کندو روز اول سرطان (تیر ماه ) از دروازه ما ه بالا می آید و غروب آن در پشت دروازه تیر (= طیره ، باب عطارد ) است . ابن رسته متذکر شده است که در تعلیق دروازه های تاریخی اصفهان محاسبات نجومی وفلسفی به کار گرفته شده است .
ابن رسته که در اواخر قرن سوم وبه سال 290 ه ق کتاب جامع خود الاعلاق النفیسه را در هفت جلد به پایان برده است (موجب تاسف است که از این کتاب هفت جلدی که خود ، دایره المعارف کوچکی در تاریخ و جغرافیا بوده است ، به غیر از یک جلد آن به دست ما نرسیده است )، می افزاید که در زمان های اخیر (یعنی قرن سوم ) دروازه دیگری به نام (دروازه جدید ) بنا شده که نزدیکترین دروازه به وادی زرین رود (زنده رود ، زاینده رود ) است و تمیز ترین و زیبا ترین دروازه های اصفهان محسوب می شود . به استناد نوشته ابن رسته این دروازه ، قدیمی ترین دروازه ای بوده است که دردوران اسلامی تاریخ ایران در جی بنا شده است . اینک از این دروازه ، مانند سایر دروازه ها ، اثری باقی نمانده است .
آتشکده های اصفهان
بنابر آنچه نوشته های مورخان اسلامی اصفهان به دست می آید ، آتشکده ((کوشید)) که در زمان کیخسرو، پادشاه سلسله کیانیان ، بنا شده بوده ، قدیمی ترین آتشکده ای است که با نام آن آشنایی داریم . حمزه بن الحسن اصفهانی در کتاب خود سنی ملوک الارض و الانبیائ می نویسد : به کیخسرو گفتند که در میانه انتهای فارس آغاز خاک اصفهان ، کوه سرخی به نام ((کوشید )) وجود دارد ودر آن جا اژدهایی است که بر کشتزاره و آدمیان تسلط یافته است ؛ وی با مردان خود بدان جا رفت و اژدها را بکشت و آتشکده ای بر آن کو بنیاد نهاد که به ((آتش کوشید )) معروف شد .
حمزه درذکر پادشاه کی اردشیر می نویسد که وی بهمن اسفندیار فرزند گشتاسب است که به سبب جنگ های بسیاری که کرده بود او را دراز دست خوانده اند ، و اردشیر آباد و در سرزمین سواد (عراق عرب امروز ) در کرانه رود ((زاب بزرگ )) ودر سرزمین میسان ، شهر بهمن اردشیر (= بهمنشیر ) را بنا نهاد که آن را فرات بصره نیز می خوانند . وی سپس به ذکر آتشکده های اصفهان می پردازد که از آثار او است ؛ حمزه می نویسد اردشیر در شهر اصفهان و به یک روز سه آتشکده را بنیاد گذاشت : یکی را به هنگام بر آمدن آفتاب در جانب قلعه مارین (= ماربین ، مهر بین ، مهرین = آتشگاه امروز ) به نام (( آتشکده شهر اردشیر )) ، دوم آتشکده ذروان اردشیر (= ذروان اکرنه در فرهنگ اوستایی «فرشته زمان بی کرانه » ونیز «فرشته مکان » نام برده شده است ) به هنگام ظهر درقریه داراک از روستای خوار (= برخوار ) (این روستا امروز جزء بلوک قهاب اصفهان است )، وسوم آتشکده مهر اردشیر در قریه اردستان .
آتشکده مشهور دیگر اصفهان از عصر ساسانیان آتشکده سروش آذران نام داشته است ، از آثار شاپور ولاکتاف که وی آن آتشکده را در روستای حروان (جروان ، جرواان ، کرواان ) از روستاهای جی بنا کرد
و قریه دیوان و جاجاه را در بلوک لنجان وقف بر آن آتشکده نموده است .
مبانی کهن اصفهان ، که قدمت آن ها به قرن ها قبل از ظهور زردشت می رسد
کهن دژ مهرین
آثار بر جای مانده ای که در بلوک ماربین اصفهان و مشرف بر زاینده رود بر فراز کوهچه ای اخرایی رنگ مشاهده می شود و آتشگاه نام دارد ، بنایی است کهن با نام هایی دیگر و سابقه ای به قدمت استقرار نخستین پادشاهی های ایران که تحولات آن در دوره های تاریخ ایران خود می تواند موضوع رساله ای جداگانه باشد ، و در این مبحث ، نگارنده اهتمام خواهد داشت که تصویری کلی از این اثر دیر پای باستانی اصفهان به دست دهد . این کوهچه تاریخی چند مرحله را از بدو پیدایش پشت سر گذاشته است : درآغاز و در دوران ما قبل از تاریخ ، چنان که حمزه اصفهانی می گوید ، به وسیله یکی از شاهان اساطیری ایران ، یعنی طهمورث دیوبند (طهمورث زیبا وند )، کهن دژی بر فراز آن ساخته شده که در حقیقت قلعه دیدبان زاینده رود بوده است ، و چنان که از تاریخ اساطیری ایران بر می آید ، طهمورث و آثار او معیار قدمت و کهنگی است و به همین جهت است که حمزه بنای مهرین (= مهربین ) را به طهمورث نسبت می دهد . (حمزه در مورد عنوان «زیباوند» که پس از نام طهمورث آمده است ، می گوید زیباوند یعنی «مردی که سلاح تمام دارد »). ابن رسته اصفهانی در الاعلاق النفیسه می گوید : یکی از پادشاهان قدیم ایران به نام کیکاووس ، آن گاه که از بلوک سرسبز ماربین (مهربین ) می گذشت ، نیکویی و سرسبزی این بلوک را پسندید و امر نمود که بر سر کوهی که مشرف بر دره زرین رود (= زنده رود ، زاینده رود ) است ، قلعه بسازند ؛ به طوری که اگر کسی بر قله آن قرار گیرد ، تمام روستاهای آن ناحیه را زیر نظر داشته باشد ، پس چون بهمن بن اسفندیار به پادشاهی نشست ، گردش روزگار کار خود را کرده بود و قلعه سوخته و نابود شده بود ؛ لذا او در اندک فاصله ای از آن ، قلعه ای بساخت و در آن آتشکده ای بنا نهاد که تا امروز (یعنی اواخر قرن سوم هجری ) باقی است و آتش آن نیز روشن و پابرجا است .
در مرحله بعداز طهمورث و صدها سال قبل از ظهور زردشت ، چنان که مسعودی ، مورخ مشهور اسلامی ، مولف کتاب مروج الذهب و معادن الجواهر در نیمه اول قرن چهارم هجری بیان می کند ، این قلعه مورد استفاده پیروان آیین مهرپرستی بوده است که آیین آریاهای ایران وهند بوده و از ایران به آسیای صغیر و یونان و بالکان و اروپا رفته و در مسیحیت نفوذ کرد ه است .
مسعودی می نویسد قبل از ظهور زردشت ، در این قلعه یا معبد که به نام ستارگان ، یعنی خورشید و ماه و پنج ستاره دیگر بر پا شده بود و از آن به معبد مارس نام می برد ، بت هایی بود که یستاسف پادشاه (=گشتاسب ، اولین پادشاه ایرانی که آیین زردشت را پذیرفت و از آن حمایت کرد ) آن جا را آتشکده کرد و بت ها را بیرون ریخت . این خانه در سه فرسخی اصفهان است و تا کنون ( یعنی تا نیمه قرن چهارم هجری و زمان زندگی مسعودی ) در نزد مجوسان (= زرد شتیان ) محترم است .
میر سید علی جناب ، مولف الاصفهان نیز مطالب مسعودی را در مورد سابقه قدمت آتشگاه به نقل از کتاب مروج الذهب با ذکر نظریه های محققان دیگر درکتاب خود آورده است .
بنابر آنچه دیگر مورخان و محدثین و جغرافیدان های اصفهان قرن چهارم هجری ، مانند ابولاحسن حمزه اصفهانی مولف کتاب تاریخ اصفهان و حافظ ابو نعیم مولف کتاب ذکر اخبار اصفهان نوشته اند ، بهمن بن اسفندیار که او را با اردشیر دراز دست هخامنشی یکی می دانند ، در روستای ماربین (= مهرین ، مهربین ) به بنای آتشکده ای بر فراز کوهچه آتشگاه امروز اقدام می کند که درقرن چهارم هنوز مشتعل بوده است . ابن خوقل بغدادی ، سیاح و جغرافیانویس عرب هم ، که در اواخر قرن چهارم هجری ضمن سیاحت ممالک اسلامی به اصفهان مسافرت کرده در کتاب معروف خود صوره الارض می نویسد که در روستای مهرین (=ماربین امروز) این آتشکده مشتعل بوده و پیروان آیین زردشت برای نگاهداری آن خراج سالیان می پرداخته اند .
در قرن پنجم هجری نیز مافروخی اصفهانی مولف رساله محاسن اصفهان از این آتشگاه به نام ((بیت النار)) یاد می کند ، ولی نمی گوید که مشتعل است ؛ بنابراین به نظر می رسد که از این تاریخ به بعد پیروان آیین زردشت محل این آتشکده را ترک گفته باشند .
چنان که ذکر شد ، نام مهرین که حمزه اصفهانی و حافظ ابونعیم و ابن حوقل ، به بلوک ((ماربین )) اطلاق کرده اند ، در ایرانریشه اوستایی دارد و نام ماربین که در تمام دوران اسلامی تاریخ اصفهان به مجموعه روستاهایی واقع در مغرب اصفهان داده شده ، و در آثار نثر و نظم نویسندگان و شعرای ایران بعداز اسلام دیده می شود تصحیف همان اسم ((مهربین )) است که در پهلوی ساسانی به صورت ((ماربین )) در آمده است و در حقیقت ((مار )) در فرهنگ پهلوی دوره ساسانی تصحیف ((مصر = خورشید )) در فرهنگ اوستایی است و شواهد و قراین این پژوهش لغوی ، عنوان موبدان موبد زردشتی عصر ساسانی در زمان شاپور اول (= شاپور سپاه ) است که (( آذر پاد مار اسپندان )) عصر اوستایی است و این چنین است روز بیست و نهم هر ماه ایرانی که «ماراسپند » نامیده می شده و در اوستایی «مهر اسپندروز » نام دارد سر انجام نام آن که ، چون قلعه مهر بین (= آتشگاه امروز ) به علت ارتفاع محسوس آن در اراضی جلگه ای مغرب اصفهان از همه روستاهای اطراف مشاهده می شده ، نام این بلوک هم ، چنان که حمزه اصفهانی و مورخان بعد از او ضبط کرده اند ، در روزگاران قبل از اسلام «مهربین » بوده و ماربین تصحیف همین اسم درفرهنگ پهلوی عصر ساسانی بوده است و در تمام پانزده قرن تاریخ اسلامی اصفهان هم «ماربین » گفته و نوشته می شده ، چنان که امروز هم همین نام را دارد .
کهن دژ سارویه و پل جی
یکی دیگر از آثار کهن اصفهان در سرزمین جی ، یعنی حکومت نشین اصفهان پیش از اسلام ، سارویه نام داشته است که حمزه اصفهانی در قرن چهارم هجری آن را شخصاً به کرات دیده است و درباره آن تحقیق نموده و این بنا را نیز از مبانی کهن تاریخ اصفهان و از عهد طهمورث می داند و آثار بر جای مانده آن هنوز هم در مجاورت پل شهر ستان (= پل جی ) به نام « تپه اشراف » مشاهده می شود . پل جی هم در جای خود یکی دیگر از آثار قدیمی پیش از اسلام اصفهان محسوب می شود و زمان ساخت این پل ، با پل هم طرف آن ، پل دزفول ، حداقل به دوره پادشاهی سپاه می رسد .
( شاپور اول ساسانی و فرزند اردشیر بابکان که به نوشته مورخ نامدار عرب قرن چهارم ، علی بن حسین مسعودی در مروج الذهب از آن جهت که سپاهیان زیاد تحت فرمانروایی خود داشته است به او شاپور سپاه می گفتند ) . ولی به نظر نگارنده ، اگر چه آثار موجود این پل ساسانی به نظر می رسد ، ولی با توجه به قدمت شهر اصفهان که دوره شکوفایی و شهرت آن در تاریخ ایران زمین به هزاره سوم ق م یعنی دوره عیلامی ها (= الیمائیت ها ) می رسد ، قدمت این پل با زمان احداث کهن دژ سارویه در جی قدیم و زمانی که این منطقه ، گابای و گابیانه و گابیان خوانده می شده ، برابر است و این نکته مسلم است که شهری قدیمی مانند اصفهان که در دو ساحل زاینده رود جای داشته است و بخصوص که سارویه بنای عظیم آن در نزدیکی ساحل رودخانه استقرار داشته ، برای رفع نیازهای مردم ساکن این مرز و بوم و ارتباط با ساحل دیگر رودخانه احتیاج به این پل هم داشته است و آن پل مورد نیاز نمی تواند پل دیگری غیر از آثار بنیادی همین پل باشد . اینک عین مطالبی که حمزه اصفهانی در یکی از تالیفات خود به نام سنی ملوک الارض و الانبیا یا تاریخ پیامبران و پادشاهان آورده است و مورخان ونویسندگان بعداز وی نیز همه از همین کتاب نقل کرده اند . حمزه می گوید : به سال 350 ه ق (مقارن با حکومت حسن رکن الدوله ، امیر دیلمی ) یک طرف از بنای موسوم به سارویه که در اندرون شهر جی قرار داشت ، ویران شد و خانه ای پدید آمد که در آن حدود پنجاه بار پوست بود ؛ این پوست ها به خطی که کسی مانند آن را ندیده بود ، نوشته شده بود و معلوم نشدکه این پوست ها در چه زمانی دراین بنا نهاده شده است . درباره وضع این محل شگفت آور از من پرسیدند ، کتابی از ابو معشر منجم که به کتاب اختلاف الزیجه (یا اختلاف الزیجات ) ترجمه شده بود ، نزد مردم بردم ، ابومعشر در آن جا می گوید: پادشاهان برای حفظ دانش ها و سبب علاقه شدیدی که درسراسر روزگار به بقای آنها داشتند و نیز به سبب ترس از این که حوادث جوی و یا آفات زمینی آن ها را نابود کند ، لوح هایی برای نوشتن مطالب برگزیدند که در مقابل حوادث پایدارتر و از تعفن و پوسیدگی مصون باشد و آن ، پوست درخت خدنگ موسوم به ((توز )) بود و مردم هند و چین و ملل دیگری که در مجاورت آنان بودند نیز از آنها پیروی کردند . همچنین این پوست را به سبب استواری و لغزندگی که داشت به کمان هایی که با آن ها تیراندازی می کردند ، می پیچیدند و مدت زیادی بر کمان ها می ماند .
چون پادشاهان مذکور برای نگهداری دانش های خود و ثبت آن ها بهترین لوح ها را یافتند ، در سراسر زمین و شهر ها واقلیم ها بگشتند تا زمینی را پیدا کنند که از زلزله و خسوف به دور، و خاکش سالم و کم عفونت و گل آن چسبنده تر و پایدارتر باشد و چون بنایی از آن بسازند ، روزگارانی به جای بماند ؛ بلاد و سرزمین های مختلف را بیازمودند و در زیر گنبد آسمان شهری جامع به اوصاف مذکور جز جی که در زمان های بعد حدود آن تعیین شد ، نیافتند . آن گاه به اندرون قهندز (کهن دژ) که در داخل شهر جی بود ، آمدند و دانش های خود را در آنجا به ودیعه نهادند که تا زمان ما (یعنی قرن چهارم هجری و زمان زندگی حمزه اصفهانی ) باقی است و سارویه نامیده می شود ، و از جمله آن نوشته ها نامه ای بود از آن یکی از پادشاهان ایران که در آن نوشته بود : (( طهمورث پادشاه ، دوستدار دانش ها و دانشمندان بود ، پیش از آنکه حادثه مغربی آسمانی روی دهد ، وی آگاه شده بود که باران های فراوانی ، پیاپی و بیرون از حد و عادت خواهد بارید و از نخستین روز پادشاهی تا آغاز وقوع آن حادثه که از مغرب شروع شده و نواحی مغرب را فرا می گیرد ، بیم می دادند . طهمورث فرمان داد که مهندسان ، بهترین ناحیه کشور او را از حیث سلامت خاک و هوا برگزینند . آنان محل بنای معروف سارویه را برگزیدند که هم اکنون در اندرون شهر جی باقی است ، آن گاه این بنای استوار را به فرمان او ساختند و پس از آن که آماده شد ، دانش های فراوانی را که در رشته های گوناگون بود از خزانه خود به آنجا انتقال داد و آن ها را بر پوست توز نوشتند و در جایی از آن بنا قرار داد تا پس از حادثه برای مردم باقی بماند .)) حمزه می گوید در این مجموعه علمی ، کتابی هم به دست آمد به نام زیج شهریار که پادشاهان در مواردی که می خواستند حوادث جهان را بدانند ، از این کتاب استفاده می کردند . و سرانجام می گوید که ((این بنا یکی از آثار پا برجای بلاد مشرق است ، چنان که اهرام مصر از آثار پا برجای سرزمین مغرب است ، و خدا داناتر است .))
بعد از انتقال کتابخانه سارویه اصفهان به بغداد ، تا مدتی شیخ ابوسلیمان اوراقی از آن را در اختیار خود داشته است .
محمد بن اسحاق گوید : (( یکی از اشخاص موثق به من خبر داد که در سال سیصد و پنجاه هجری ، سقفی خراب گردید که جایش معلوم نشد ، زیرا از بلند بودن سطح آن گمان می کردند که درون آن خالی نیست ، تا زمانی که فرو ریخت و از آن کتاب های زیادی به دست آمد که هیچ کس توانایی خواندن آن را نداشت و آنچه من با چشم خود دیدم و ابوالفضل بن عمید در سال چهل و اندی آن ها را فرستاده بود ، کتاب های پاره پاره ای بود که در باروی شهر اصفهان میان صندوق هایی به دست آمده و به زبان یونانی بود و کسانی که آن را می دانستند ، مانند یوحنا و دیگری آن را استخراج نموده و معلوم شد که نام سربازان و جیره آنان است و آن کتاب ها چنان متعفن بود که گویا تازه از دباغی درآمده ولی پس از آن که یک سال در بغداد ماند خشک شده و تغییر کرد و عفونتش برطرف گردید و پاره ای از آنها اکنون نزد شیخ ابوسلیمان موجود است . گویند سارویه یکی از بناهای محکم باستانی است که ساختمان معجزه آمیزی دارد و در مشرق چون اهرام مصر در مغرب از حیث عظمت و شگفتی است .
از بخشی از این روایت چنین بر می آید که گویا در اواخر دوران ساسانی که شایع شده بود هزاره زرتشتیان نزدیک شده است ، صاحبان برخی از کتابخانه ها ، که در انتظار نابسامانی و قتل و غارت های آخر زمان بودند ، کتاب های خود را پنهان کرده بودند تا به آن ها آسیبی نرسد.))
برج قوس طالع شهر تاریخی اصفهان
بنای قیصریه ، در شمال میدان نقش جهان اصفهان ، به معماری استاد علی اکبر اصفهانی ، درسال 1011 ه ق (1602 م ) و مقارن با پانزدهمین سال سلطنت شاه عباس اول صورت اتمام یافته است ، بر سر در این بنا که مهم ترین و با عظمت ترین دروازه ورودی شهر صفوی اصفهان از طریق بازار بزرگ اصفهان بوده است ، چند تابلو نقاشی جلب نظر می کندکه بعضی از آنها معرف اروپایی های مقیم دربار اصفهان در آن زمان است با همراهان او نشان می دهد . متاسفانه این آثار به علت مجاورت با هوای آزاد و سرما و گرما و باد و باران در طول چهار قرن اخیر آسیب های فراوان دیده و نقاشی های مزبور که کار رضا عباسی ، استاد هنرمند و بنام عصر شاه عباس اول است ، آن چنان کمرنگ شده که بزحمت می توان چیزی از آن مشاهده کرد . در بالاتری قسمت این سر در که خوشبختانه سالم مانده و صورت فلکی طالع اصفهان ، یعنی برج قوس ، را نشان می دهد که عبارت است از صورت دو نیم تنه تیر انداز مرد با پوشش متداول دوران صفوی با تنه شیر یا ببر و دم اژدهایی که دهان خود را به طرف تیرانداز گشوده است و حلقوم او آماج تیری است که از کمان تیر انداز خارج می شود .
در روزگاران بسیار کهن و در بین ملل متمدن قدیم دنیا و از آن جمله یونان و روم متداول بوده است که برای شهر های مشهور خود طالع و زایچه ای قائل بودند و تصور فلکی آن را به طوری از زمین مشاهده می کردند بر فراز بناهای مهم و سر درهای با عظمت شهر های خود نقش می کردند . طالع شهر تاریخی و کهن اصفهان هم برج قوس بوده است که در آسمان به همین صورتی که در سردر قیصریه هم اکنون مشاهده می شود ، نمایان می شده است . به هنگام انتخاب اصفهان برای پایتختی شاه عباس اول این تصویر فلکی را بر فراز سر در با عظمت بازار قیصریه ، که زیبا ترین بازازهای عهد صفویه است ، به نمایش گذاشته اند . در بین جهانگردان اروپایی دوران صفوی ، کسی که بیش از همه به توصیف بازارها پرداخته است ، شوالیه ژان شاردن فرانسوی است ، که چنان که خود می گوید، بیش از ده سال از عمر خود را در اصفهان گذرانده و آنچه را به چشم خود دیده به رشته تحریر در آورده است . وی می نویسد :
بازار بزرگ اصفهان در شمال میدان واقع شده و سردی عالی با تزیینات آجرهای چینی (مقصود کاشیکاری است ) دارد . در دو طرف این سردر دو سکوی وسیع است که با سنگ یشم و سماق مفروش شده و روی این سکوها جواهر فروشان و زرگران بساط خود را گسترده و انواع و اقسام زیورآلات و جواهرات وسکه های کمیاب را به فروش می رسانند . در بالای سر در ، تصویر شاه عباس در جنگ با ازبکان و در شکارگاه و تصاویری از مردان و زنان اروپایی دیده می شود . ساعت و ناقوس بزرگی هم در بالای سردر نصب شده که در جنگ شاه عباس با پرتغالی ها ، در جزیره هرمز ، به دست ایرانیان افتاده و به پایتخت انتقال داده شده است . وی می گوید این سر در را قیصریه می نامند که از روی نمونه یکی از بناهای شهر قیصریه (= قیساریا) در آسیای صغیر (ترکیه امروزی ) ساخته اند .
چنان که ذکر شد ، تصویر برج قوس وطالع اصفهان بر فراز نقاشی های سردر قیصریه هم اکنون نیز مشاهده می شود و در کتب دایره المعارف و لغت نامه های مشهور و کتاب هایی که صورت های کواکب وبرج های سال را نمایش داده اند ، شبیه صورت فلکی این برج را همانند نقش موجود در سردر قیصریه به نمایش گذاشته اند و آن ها را می توان مشاهده کرد . برای توضیح بیشتر درباره قوس که طالع شهر اصفهان است ، یادآور می شویم که قوس یا کمان صورتی است از صور فلکی که جنب ((برج عقرب )) قرار دارد . این برج از این لحاظ جالب توجه است که در نزدیکی آن ، دسته های فراوان ستاره های خوشه ای شکل و سحابی قرار گرفته است . اهمیت دیگر آن این است که به عقیده بعضی ستاره شناسان ،زمین و کهکشان و منظومه شمسی جزو یکی از مجموع های سحابی شکل است .
برج طالع اصفهان و عمارت نقاره خانه
نقاره زنی و نقاره کوبی از روزگاران بسیار کهن نزد ملل متمدن قدیم دنیا و از آن جمله ایران ،امری متداول بوده است . کوس و دهل و نقاره و کرنای و شیپور، همان گونه که در میدان های نبرد برای برانگیختن جنگجویان و آماده باش آنان جهت پیکار با دشمن یا در لشکر کشی های و گشودن دژها و شهرها به کار برده می شده ، در مواقع آرامش و آسایش نیز در آیین های گوناگون مورد استعمال داشته است . چنان که به هنگام تخت نشینی و جلوس فرمانروایان و برچیدن اردوگاه ها و آگاهی دادن به مردم از پیشامدهای بزرگ و فراخواندن مردم در بزم ها و جشن ها و بویژه به هنگام برآمدن و فرو ریختن خورشید از نقاره زنی استفاده می کرده اند .
ایرانیان بخصوص طلوع و غروب خورشید را با نواختن انواع آلات و ادوات موسیقی آگاهی می دادند و اجرای مراسم این سنت تاریخی در ادبیات ایران بعد از اسلام نیز شواهد بسیار دارد . نظامی ، شاعر بزرگ ایران در قرن ششم هجری ، می گوید :
نوبت زن صبح را چه افتاده ست کز کوس و دهل نمی کند یاد
ودر این باره سعدی می گوید :
سعدیا نوبتی امشب دهل و سنج نکوفت یا مگر روز نباشد شب تنهایی را
تا این اواخر دو بنای سه طبقه در قسمت فوقانی دو بازار طرفین سر در بازاز قیصریه ، در شمال میدان نقش جهان ، و در مجاورت نقش کاشیکاری برج قوس یا طالع اصفهان وجود داشت که به پیروی از سنت قدیم ایرانیان به هنگام طلوع و غروب خورشید ، دسته ای از نوازندگان ، آهنگ هایی را می نواختند و سیاحان عصر صفوی و دوره قاجار در سفر نامه های خود شرح و تصویر هایی از آن به دست داده اند و از آن جمله است تصویری که دیولافوا، جهانگرد فرانسوی ، در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی ، در سفرنامه خود که به زبان فارسی هم ترجمه شده به دست داده است .
با توجه به سوابق تاریخی که ذکر شد ، نتیجه گیری می کنیم که نقش برج قوس و صورت فلکی آن ، که طالع شهر اصفهان است ، در سر در با عظمت بازار قیصریه داستانی زیبا و دل انگیز دارد و این صورت فلکی می تواند همواره علامت ونشانه مخصوص این شهر افسانه ای دنیا باشد .
اصفهان پس از انقراض سلسله ساسانیان وتسلط اعراب بر این شهر
پس از انقراض دولت ساسانیان ، اصفهان نیز مانند سایر شهر های ایران که بتدریج تحت سلطه اعراب در آمد ، به چنگ تازیان افتاد . پس از فتح نهاوند ، چون عمر خلیفه دوم متوجه شد که یزدگرد همواره در هر گوشه ای جنگی به پا می کند ، لذا فرمان داد تا قوای کوفه و بصره برای فتح بقیه ایران حرکت کنند . یزدگرد پس از شکست نهاوند به اصفهان آمد ولی در این شهر چندان اقامت نکرد و خارج شد . عمر به عبدالله بن عتبان که از وجوه انصار و اشراف صحابه بود ، فرمان داد تا با سپاهی به سمت اصفهان حرکت کند و مقدمه الجیش قوای او به فرماندهی عبدالله بن ورقاء ریاحی زودتر عازم اصفهان گردید. میمنه و میسره قشون نیز به دستور عمر به فرماندهی دو سردار ، یکی عصمت بن عبداله و دیگری عبداله بن ورقاء اسدی ، سپرده شد . در این موقع ، اصفهان دارای نیروی عظیمی بود که تحت فرمان پاذوسپان ، که اعراب او را فاذوسفان گفته اند ، قرار داشت . فرمانده قوای مدافع اصفهان شهر براز جادویه ، که مردی سالخورده بود ، عده زیادی از سپاهیان خود را آماده نبرد کرده بود و با این که پیر و ناتوان بود ، با عبداله بن ورقاء به جنگ تن به تن پرداخت و کشته شد و قوای او فرار کرد ند . شهر براز چون سالخورده بود اعراب او را شیخ می خواندند و به همین جهت محل جنگ او نیز رستاق الشیخ نامیده شد و این اسم تا چند قرن بعد از او نیز باقی ماند .
عبداله ، جی را که در مشرق اصفهان امروز واقع شده است ، محاصره کرد . پادوسیان اصفهان ، که عنوان شاه داشت ، از شهر خارج گردید و در میدان جنگ به عبداله ، فرمانده کل قوای عرب ، پیامی فرستاد که بهتر آن استاز سپاه من و تو کسی کشته نشود ، تو شخصاً با من مبارزه کن ؛ اگر مرا کشتی ، این سپاه تسلیم تو خواهد شد و اگر من تو را کشتم ، خود دانم و اعراب .عبداله ، که مرد شجاعی بود ، مبارزه را قبول کرد و چون دو سوار ، که یکی پادوسیان اصفهان و دیگری عبداله بن عتبان بود ، روبه روی یکدیگر قرار گرفتند ، پادوسیان پرسید : جنگ را من آغاز کنم یا تو ؟ عبداله گفت : تو شروع کن . پادوسیان نیزه را به زین اسب فرو برد و زین و بند را از پشت است کند و سوار را بر زمین افکند . عبدالله با چابکی بی نظیرجست و دوباره بر اسب بی زین سوار شد . پادوسیان گفت : من دلیری و مردانگی تو را آزمودم ، از اول نخواستم تو را بکشم والا نیزه را به سینه تو فرو می بردم ، اکنون که چنین دلیری از خود نشان دادی ، از کشتن تو دریغ دارم . ما آماده صلح هستیم . من به شهر بر می گردم و تو به سپاه خود برگرد و بدون خونریزی جنگ را خاتمه می دهیم ، بدان که سپاهیان من تیراندازان ماهر و قادر هستند . پادوسیان به شهر برگشت و عبداله به سپاه خود ملحق شد و شهر اصفهان به تصرف اعراب داده شد و شرایط صلح و تسلیم به شرح زیر مورد توافق قرار گرفت .
به نام خداوند بخشنده مهربان . این نوشته ای است از عبداله به پادوسیان و مردم اصفهان و اطراف آن . شما تا هنگامی که جزیه می دهید ، در امان هستید . هر سال باید به قدر توانایی خود به زمامداری که برای شهر تان تعیین می شود جزیه بپردازید و از راهنمایی مسلمانان و اصلاح طریق آن ها دریغ ندارید . هر مسلمان تازه واردی را یک روز و یک شب مهمانی کنید . مسلمان تازه واردی را یک روز و یک شب مهمانی کنید . مسلمان پیاده را سوار کنید . بر مسلمان مسلط نگردید . به مسلمانان محبت کنید و آنچه را بر عهده دارید ، بپردازید . اگر چنین کنید ، در امان هستید ، اما اگر چیزی را تغییر دهید ، یا کسی از شما چیزی را تغییر داد و او را تسلیم نداشتید ، در امان نخواهید بود و اگر کسی به مسلمانی دشنام داد ، به او می رسد آنچه شاید و اگر کسی مسلمانی را مضروب نمود ، او را خواهیم کشت .
به طوری که می دانیم اعراب را در فتوحات خود قاعده چنین بود که پس از فتح هر شهر مردم را در انتخاب سه چیز مخیر می کردند : یکی قبول اسلام ومعافیت از پرداخت هر گونه مالیاتی ؛ دوم مهاجرت و ترک یار و دیار ؛ سوم پرداخت مالیات سالیانه به عنوان جزیه به غیر از سی نفر از اهالی اصفهان که راه کرمان را پیش گرفتند ، بقیه مردم به پرداخت جزیه تن در دادند ؛ ولی دیر زمانی نگذشت که اصفهانی ها به پادگان اعراب تاختند و فرمانده آنان را به قتل رسانیدند و علم شورش و طغیان بر افراشتند ، چون این خبر به عمر رسید ، خلیفه ابو موسی اشعری را به عزم تسخیر مجدد اصفهان ماموریت داد و اعراب برای مرتبه دوم شهر را تسخیر نمودند و اصفهان از آن زمان به بعد ، برای مدت سه قرن ونیم تحت سلطه و نفوذ خلفای مدینه و بغداد واقع شد . مورخان بصره فتح مجدد اصفهان را در سال 23 هجرت ذکر کرده اند .
جی و یهودیه – شهر اصفهان در قرون اولیه اسلامی ، از دو قسمت جی و یهودیه تشکیل می شده ؛ جی قسمت شرقی تر اصفهان بوده و شامل شهرستان امروز تا حدود محله های قدیمی خواجو و ترواسکان و پای قلعه و کران بوده و قسمت دیگری که خیابان هاتف امروز از فلکه شکرشکن تا دروازه طوقچی محور آن محسوب می شود و همچنین جوباره یعنی قسمت یهودی نشین اصفهان به نام یهودیه شهرت داشته است. نویسندگان قدیم از جی و یهودیه بتفصیل سخن گفته اند و از آن جمله ابن حوقل و مقدسی ، که هر دو در قرن چهارم هجری اصفهان را دیده اند، چنین نوشته اند :
جی که در خاور واقع شده بود ، شهرستانه هم نامیده می شد و بارویی با صد برج داشت . اما یهودیه از لحاظ وسعت دو برابر جی بود و به این جهت یهودیه نام داشت که در زمان بخت النصر (562 تا 505 ق . م) یهودیان را از بابل کوچ داده و در این مکان ساکن کرده بودند . یهودیه از حیث وسعت با همدان همسری می کند و بلکه بزرگترین شهر های ایالت جبال است ( قسمت غربی ایران امروز را تا حدود شهر های مرکزی که کوهستانی است اعراب جبال نامگذاری کرده بودند ). البته ری را می توان از این حکم مستثنا کرد . اصفهان یک مرکز تجارتی بود و از آن جا پارچه های ابریشمی و پارچه های نخی به مقادیر زیاد صادر می کردند . زعفران و اقسام میوه ها در نواحی آن ، که وسیع ترین و پر آب ترین نقطه ایالت جبال بود ، به عمل می آمد . مقدسی می گوید چون بخت النصر یهودیان را از بیت المقدس کوچانید ، آن ها شهری که به سرزمین خودشان همانند باشد غیر از اصفهان نیافتند و در آن جا فرود آمدند و بعضی هم گفته اند که شوشاندخت (سوسن ) همسر یزدگرد اول ساسانی (399- 420 میلادی ) که خود یهودی بود ، این شهر را برای سکونت یهودیان بنا نهاده است . شهر دوازده دروازه دارد . بناهای آنجا از خشت ساخته شده و بازارهایش برخی سر پوشیده است . مسجد بزرگ شهر در بازار است و ستون های مدور دارد و ارتفاع مناره آن ، که در سمت قبله ساخته شده ، هفتاد ذراع است .
دکتر لارنس لاکهارت راجع به شهرستان و یهودیه چنین می نویسد :
قسمت قدیم شهر اصفهان گاوه نامیده می شد که همان گابه استرابون می باشد و پس از چندی نام شهرستان به خود گرفت و پس از آن عده ای یهودی به فاصله دو میلی آن استقرار یافتند . محل سکونت و عمارت اینان قسمت غربی شمال آن شهر بود . کم کم شهر اصفهان (جی ، گاوه ، یاگاده ) وسعت یافت و یهودیه نیز توسعه پذیرفت تا جایی که هر دو قسمت به هم اتصال یافت و از هردو یک شهر بزرگ به وجود آمد و این امر در حدود قرن دهم میلادی (قرن چهارم هجری ) به انجام رسیده است . کلمه اصفهان ، که به احتمال قریب به یقین از ریشه سپاه گرفته شده و دراصل هم اسپاهان بوده است ، از زمان پارت ها بر این ناحیه اطلاق شده ، ولی درباره این که یهودیان از چه وقت به این محل منتقل شده اند و سبب انتقال آن ها چه بوده و نیز سایر خصوصیات این امر ، در بین محققین اختلافاتی وجود دارد ولی به علت اینکه نام یهودیه نیز در منابع موجود بر این قسمت شهر اصفهان اطلاق شده و همه مورخان نیز اجمالاً آن را نقل کرده اند ، در اصل سکونت این قوم در این ناحیه تردیدی نمی توان نمود .
اصفهان در زمان مرداویج
اصفهان تا ابتدای قرن چهارم هجری تحت سلطه خلفا باقی بود . در سال 319 هجری ، مرداویج یا مرداویز ، فرزند زیار ، که تابع حکمرانان علوی مازندران بوده و بعد علم طغیان برافراشته و خود را مستقل خوانده بود، فرمانروای ری گردید و پس از زد و خورد هایی با ماکان کاکی ، سردار دیلمی ، و مغلوب نمودن او طبرستان را ضمیمه قلمرو خود نمود . سه پسر بویه ماهیگیر به نام علی و حسن و احمد که در لشکر ماکان خدمت می کردند ، از این زمان به بعد به خدمت مرداویج درآمدند و مرداویج حکومت کرج را به علی ، که بزرگتر آن ها بود ، تفویض نمود و در همان سال ، یعنی 319 هجری ، ایالت جبال را فتح نمود و اصفهان هم ضمیمه قلمرو او گردید . خلیفه عباسی المقتدر حکومت وی را بر نواحی فتح شده به این شرط پذیرفت که مرداویج اصفهان را تخلیه نماید . ولی کمی بعد خلیفه به قتل رسید و مرداویج اصفهان را در قلمرو خود نگاه داشت . در سال 322 هجری ، خلیفه القاهر بالله مرداویج را به شرط این که اصفهان را ترک گوید بر سر کارش باقی گذاشت و مرداویج امر خلیفه را اطاعت نمود و به برادرش وشمگیر ، حاکم اصفهان ، فرمان داد تا شهر را به فرستاده خلیفه واگذار کند ، ولی در همین ایام القاهر از خلافت افتاد و مرداویج بار دیگر اصفهان را در قملرو خود نگاه داشت .
مرداویج پس از تسخیر همدان چند تن از سرداران سپاه خود را با قسمتی از لشکریان خویش به اصفهان فرستاد و آن ها چون به اصفهان رسیدند ، کاخ هایی را که احمد پسر ابودلف در آن شهر بنا کرده و زیبا ترین ساختمان های اصفهان بود ، برای پذیرایی مرداویج تعمیر و آماده کردند . ابودلف و پسرش احمد از کارگزاران معروف دربار بغداد در نواحی مرکزی ایران بودند و در اصفهان کاخ هایی داشتند که گرداگرد آن ها بستان های زیبا فراهم آورده بودند . مرداویج با چهل هزار سپاهی خود از همدان به راه افتاد و به اصفهان رسید و در آن کاخ ها جای گرفت و لشکریان وی در شهر پراکنده شدند .
جشن تاریخی سده در ساحل زاینده رود – مرداویج قصد داشت کشور ایران را از استیلای تازیان پاک کند و دوباره دستگاه شاهنشاهی ساسانیان را در کنار دجله بگسترد . شکوه و هیبت او را د ر دروه های اسلامی هیچ یک از کشور گشایان ایران نداشته اند . تختی از زرناب جواهر نشان ساخته بود و بر آن می نشست . جامه کوتاه می پوشید و ا زتاج های شاهنشاهان ساسانی تاج خسرو انوشیروان را پسندیده بود و از روی آن تاجی برای خود ساخته بود . چون بر تخت می نشست و آن تاج را بر سر می گذاشت ، سران سپاه و کارگزارانش بر تخت های سیمین که فراهم ساخته بود می نشستند و کارگزاران فروتر بر کرسی های کوچک تر . همه مجلسیان از رعب و او خاموش می نشستند و هیچ کس جز پرده دارانش که جامه های آراسته و مخصوصی می پوشیدند ، اجازه سخن گفتن نداشت و چون سپاهیان از برابر او می گذشتند ، از شکوه و هیبت او همچنان خاموش بودند . مرداویج که به احیای آداب و سننن ملی نیاکان ایرانی خود سخت علاقه مند بود ، جشن های ملی و از آن جمله جشن سده را با شکوه هر چه تمام تر برگزار می کرد و ما در این جا به ذکر شمه ای از جشن مفصل سده سال 323 ه ق ، که آخرین سال حیات مرداویز بوده است ، می پردازیم :
مداویج خواست جشن پدران بزرگ خویش را ، که سیصد و ده سال بود از آن شکوه جهان افروز افتاده بود ، در یکی از بزرگترین شهر های ایران آن روز یعنی سپاهان برگزار کند و به همین اندیشه فرمان داده بود از کوه ها و دشت های دور دست هیمه بسیار گرد آورده و در کنار زنده رود انباشته بودند . نفت فراوان از فرسنگ ها راه در مشگ ها خیک های بزرگ آورده و کسانی را که آن زمان نفت انداز می گفتند ، فرمان داده بود که در کنار رودگر آمده بودند . شمع های قدی بی شمار ساخته و کافور فراوان در ساختن آن ها به کار برده و آن ها را نیز برای افروختن آماده کرده بودند . بر سر همه کوهای گرادگرد شهر و از آن جمله کوه نزدیک شهر ، که در آن زمان گرم کوه می گفتند ، از بالا تا پایین هیزم و بوته های فراوان تل کرده و در بیرون شهر از تنه های درشت درختان کهن سال کاخ ها و منبرهای چوبی ساخته و برای این هنگام سوختن از هم نریزد و نپاشد با آهن آن ها را به هم پیوسته و در میان تنه های درختان پوشال و خارونی ریخته بودند. شکارافکنان زبر دست بیش از هزار زاغ و زغن گرفته و بر نوک پاهای آن ها پوست گردوی پر از پوشال و ریزه های پشم و کتان نفت آلود بسته و آماده کرده بودند .
مرداویج فرمان داده بود که بر سر همه کوه ها و تل ها و در میان دشت پهناور همه با هم به آتش افروزی سده آغاز کنند و نوک ها و پنجه های زاغان و زغن ها را نیز با هم آتش بزنند و همه را با هم پرواز دهند تا سراسر دشت بیکران شهر سپاهان تا جایی که چشم کار می کند ، اخگر فروزان و پارچه آتشی باشد .
از آن روزی که مرداویج به پادشاهی رسیده بود که هر شب دو هزار مرغ بریان بر سر خوان وی می نهادند . آن شب ، گذشته از جانوران و مرغانی که به عادت همیشگی سر می بریدند ، صد اسب و دویست گاو که درسته بریان کرده بودند و سه هزار گوسفند دیگر کشته و نیز بیش از هزار ماکیان سر بریده و به همین اندازه خوراک های مطبوع و انواع شیرینی فراهم کرده بودند . مرداویج پس از آن که فرمان آتش سده را صادر کرد ، با لشکریان خود نزدیک آن خوان پهناور آمد و گرد آن گردش کرد. همه این نعمت های شاهانه در برابر همت بزرگ او ناچیز آمد و روی در هم کشید و خشم آورد و فراهم کنندگان خوان را دشنام داد و روی بگردانید و به چادر خویش بازگشت . این رفتار همه را شگفت زده کرد و کسی جرئت سخن گفتن نداشت . هر کس اندیشه ای می کرد و سودایی در دل می پخت . سرانجام عمید ابو عبداله وزیرش ، نزد او رفت و لب به سخن گشود ، اما مرداویج خاموش بود . وزیر آنقدر سخن گفت که وی آرام شد و نشست . ابو عبداله گفت : این چه حال است که هنگام شادی پیش آورده ای ؟ گفت : ای ابو عبداله چگونه شادی کنم در صورتی که فراهم کنندگان این جشن مرا رسوا کردند و دیگر چاره این بدنامی نتوان کرد. وزیر اندکی خاموش ماند وسپس پرسید رسوایی از چیست ؟ گفت : می بینی آنچه من فرموده بودم فراهم نشد و خوان جشن من خوارمایه است . ابوعبداله گفت : به خدای سوگندت که آنچه تو فرموده بودی فراهم کردند . تا کنون چشم جهان چنین جشنی به خود ندیده ، برخیز و به جشن بنشین . این بوده است نمونه ای از حشمت مرداویج .
مرداویز روز 13 بهمن سال 323 در گرمابه اصفهان ، بر اثر توطئه ای که به وسیله سران و غلامان ترک او ترتیب داده شده بود ف به قتل رسید .
ابومخلد ، یکی از کارگزاران مرداویج ، به چشم خود دیده است که چون تابوت این گیل مرد بزرگ را به شهر ری آوردند ، هیچ کس روزی را بزرگتر از آن روز به یاد نداشته است ، زیرا همه گیلانیان و دیلمیان سپاه بدان بزرگی از چهار فرسنگ راه پیاده پیشواز بزرگ رفته بودند و آن همه لشکر پس از کشته شدن او بی طمع درهم و دینار به برادرش و شمگیر پیوستند .
اصفهان در عهد دیالمه
پس از قتل مرداویج علی پسر بویه ، ملقب به عمادالدوله ، برادر خود حسن ، معروف به رکن الدوله ، را به تسخیر اصفهان فرستاد و حسن اصفهان را فتح کرد و عازم تسخیر همدان و ری و قزوین و قم و کاشان شد .اما در سال 327 وشمگیر زیاری اصفهان را از دست حسن بن بویه گرفت و حسن به اصطخ گریخت .
امیر زیاری سپس به فتح قلعه الموت نیز نایل آمد و قدرت و شوکتش بالا گرفت . ماکان ، سردار معروف دیلمی که در حیات مرداویج به دربار امیر نصر سامانی پناه برده بود ، در سال 328 امیر نصر را ترک گفته و تحت امر وشمگیر در آمده و مامور گرگان شده بود و چون امیر نصر سردار معروف خود، ابوعلی چغانی را به تسخیر گرگان فرستاده بود وشمگیر مجبور شده بود قسمت عمده سپاهیان خود را برای جنگ با ابو علی به کمک ماکان بفرستد . حسن پسر بویه و برادرش علی از فرصت استفاده کرده ، مجدداً اصفهان را در اختیار آوردند و جمعی از سران سپاهی وشمگیر را دستگیر نمودند. اصفهان از این زمان به بعد در قلمرو آل بویه قرار گرفت و حسن رکن الدوله در بسط وتوسعه آن کوشید . گفته اند روزی که قمر در برج قوس بود ، رکن الدوله دستور داد ساختمان بارویی را به دور شهر آغاز کنند . دور این بارو بیست و یک هزار گام بوده است و تا چند سال قبل آثاری از باروی مزبور در بین دروازه طوقچی تا دروازه جوباره و پایین دروازه باقی بوده است .
از سه پسر بویه ، عمادالدوله در سال 338 مرد و جانشینی او به عضدالدوله پسر رکن الدوله رسید .معزالدوله هم در سال 356 وفات یافت و پسرش عزالدوله بختیار جانشین وی شد . تنها رکن الدوله تا سال 366 حیات داشت و دوره حکومت 44 ساله او از دروه های شهرت دیالمه محسوب می شود . وزیر معروف او ابن العمید ،که منشی بلیغ و مشهوری بوده است ، در سال 359 در همدان وفات نموده و پسرش ابوالفتح ،ملقب به ذوالکفایتین ، در مسند وزارت جانشین او شده است .
در اواخر سال 365 رکن الدوله ،که عمرش نزدیک به هفتاد رسیده بود ، مریض شد و در اصفهان ، در ضیافت بزرگی که سه پسر او و سران سپاهی دیلم جمع آمده بودند ، ابوشجاع پناه خسرو عضدالدوله را ولیعهد و وارث ملک خویش معرفی نموده و همدان و ری و قزوین و نواحی مجاور آن ها را به پسر دیگر خود ابوالحسن علی فخرالدوله و اصفهان را به پسر سوم خود ابومنصور بویه موید الدوله واگذاشت و به فرزندان دوم و سوم خود توصیه نمود که از اطاعت عضدالدوله خارج نشوند و اتحاد و اتفاق داشته باشند . سپس از اصفهان به ری برگشت و در آن جا در محرم 366 در گذشت .
پس از رکن الدوله تا سه سال بین پسرانش اتحاد و اتفاق برقرار بود ،ولی در سال 369 عضدالدوله به این بهانه که فخرالدوله در نزاع بین او و عزالدوله بختیار جانب برادرزاده را گرفته و به یاری او قصد بر انداختن برادر بزرگ تر را داشته ، از بغداد به عزم سر کوبی برادر حرکت کرد و فخر الدوله که تاب پایداری نداشت و می ترسید که عضدالدوله با او همان معامله را روا دارد که با عزالدوله معمول داشته (عزالدوله در سال 367 در جنگ تکریب به دست عضدالدوله اسیر شده و به قتل رسید )،ممالک خویش را رها نمود و به گرگان در پناه قابوس بن وشمگیر رفت . عضدلدوله ری و همدان و سایر ولایات فخرالدوله را گرفت و آن ها را ضمیمه اصفهان ساخته و به برادر خود موید الدوله واگذاشت و او را خلیفه و نایب خویش معرفی کرد .
موید الدوله تا سال 372، که سال فوت عضدالدوله است ،از جانب برادر بر تمام عراق عجم و گرگان و طبرستان حکومت می کرد و چون برادرش وفات یافت در این نواحی بکلی مستقل شد و این ممالک را به تدبیر و کفایت وزیر نامی اش ،صاحب ابوالقاسم اسماعیل بن عباد (326- 358 ) که از منشیان و بلغای بسیار معروف زبان عربی است ،اداره می کرد صاحب که دست پرورده ابوالفضل دوست و بخشنده و نسبت به شاعران بذال و مشوق بود و در ری و اصفهان همه وقت در گرد او جمع کثیر از اهل علم و بحث و شعر و ادب می زیستند و به نام او شعر می گفتند و کتاب می نوشتند و صاحب در این سیره با رقیب هم عصر خویش ، شمس المعانی قابوس، دم برابری و هم چشمی می زده است و او مالک کتابخانه ای بوده است که از جهت کثرت عدد کتاب و امتیاز نسخ در آن ایام بی مانند به شمار می رفته .صاحب اشعار زیادی به عربی سروده و قریب ده هزار بیت در منقبت اهل بیت گفته ، کتابخانه معروفی داشته و گفته اند که در سفری چهارصد شتر کتب او را حمل می نموده اند . صاحب مذهب تشیع داشته و 18 سال وزارت کرده است . از مصنفات او کتاب محیط در لغت است که هفت مجلد است ، کتاب اسماء الله و صفاته ، کتابی در علم کلام و بسیاری دیگر .
یک سال پس از مرگ عضدالدوله ، موید الدوله نیزدر گرگان وفات یافت و وزیرش صاحب بن عباد بزرگان مملکت را برآن داشت که فخرالدوله را از نیشابور بخواهند و او را که بزرگ خاندان بویهی بود به جای برادر به حکومت بردارند . رای صاحب را همگی پذیرفتند و فخرالدوله در رمضان 373 از نیشابور به جرجان (گرگان ) آمد و به امارت نشست و صاحب را با وجود میل او به کناره گیری کماکان به وزارت باقی گذاشت .
صاحب بن عباد در ذی القعده 326 تولد یافت و وفاتش در ماه صفر سال 358 در شهر ری اتفاق افتاد . هنگامی که مرد ، دروازه ری را بستند و پیرامون خانه اش نشستند و چون جنازه او را بیرون آوردند همه دیالمه و ترک ها با دیدن تابوت او زمین ببوسیدند و گریبان بدریدند و به گریه و زاری پرداختند . فخرالدوله پیاده در جلو جنازه او حرکت کرد و نعش او را از ری به اصفهان آورده ، در محلی از خانه اش نزدیک دروازه طوقچی دفن کردند . هنوز هم که نزدیک هزار سال از آن تاریخ می گذرد ، آرامگاه او در اصفهان و در محلی که به خاک سپرده شده ، از زیارتگاه های عمومی شهر محسوب می شود .
آثار تاریخی دوره دیالمه در اصفهان
قلعه طبرک – موید الدوله و فخر الدوله دیلمی در جنوب شرقی شهر قطعه زمینی را که بیش از صد هزار متر مربع مساحت داشته برای ساختن قلعه های محکم انتخاب نمودند . زمین های مزبور که در محل قلعه طبرک سابق قرار داشت ، از دو طرف محدود به چشمه خوراسکان و راهروان می شده و این چشمه ها برای قلعه مزبور به مثابه خندقی طبیعی بوده است .اطراف قلعه بارویی بسیار محکم که قطر آن از ده متر متجاوز بوده ، کشیده می شد و این بارو فاصله به فاصله به برج هایی منتهی می شده است .
از خانه های دیالمه که نزدیک میدان قدیم امروز (میدان کهنه ) قرار داشته راهی زیرزمینی به قلعه منتهی می شده که امروزه هم پس از هزار سال در بعضی از منازل که زمین را به منظور احداث چاه حفر می کنند به آن راه برخورد می نمایند .
در عهد سلجوقیان نیز قلعه مزبور مورد استفاده واقع می شده و راه دیگری از زیر زمین ، ساختمان های ملکشاه را از محل میدان قدیم و اطراف مسجد جمعه امروز به قلعه طبرک اتصال می داده است . در آن روزگار قسمت معروف شهر اصفهان ناحیه شرقی شهر امروزی محسوب می شده و آبادی ها از میدان کهنه تا دهکده شهر ستان قرار داشته و محله ها ی احمد آباد و پای قلعه و خواجو و باغ مراد و ترواسکان از دایر ترین نقاط بوده است .
ابوسعید بهادر خان ، ایلخان مسلمان مغول در قرن هشتم ، شرف الدین شاه محمود اینجو را در سال 734 در این قلعه زندانی کرد و سپس خان سلطان ، دختر امیر کیخسرو ، برادرزاده شیخ ابواسحق اینجو در همین استحکامات در مقابل شاه شجاع و شاه محمود آل مظفر قلعه داری کرد و از فراز برج و باروهای آن شبانه روز دفاع نمود .
شاه سلطان ، خواهر زاده امیر مبارزالدین محمد مظفری ، در سال 757 شیخ ابواسحق اینجو را دستگیر و در قلعه طبرک زندانی کرد و سپس او را به شیراز فرستاد و امیر شیخ ابواسحق روز جمعه ، 21 جمادی الاولی سال 758، در میدان سعادت شیراز ، که از بناهای خود او بود ، به قتل رسید و اصفهان در همین سال به دست آل مظفر افتاد .
شاردن ، سیاح معروف فرانسوی ، که در دوره سلطنت شاه سلیمان مدتی در اصفهان به سر برده است ، در سفرنامه خود راجع به قلعه طبرک چنین نوشته است :
این قلعه به شکل مربع نامنظمی است که قطر آن هزار پا و از گل ساخته شده ، ولی نمای بیرونی آن از گچ است ، دیوارهای آن بسیار بلند و کنگره دار و بالای آن جان پناه ها و به فاصله هایی معین برج هایی دارد . قطر دیوارها 12 تا چهارده پا که دیواری کوتاه تر و خندقی به عرض سی پا اطراف آن است . این قلعه دیواری دیگر نیز دارد . به طور کلی ساختمان آن بسیار قدیمی است و از نظر معماری با قلعه ها و دژهای کشور ما تفاوت دارد و بیشتر شبیه به زندان است . مدخل قلعه رو به سمت شمال و پانزده پا از سطح زمین بلندتر است که آن را خاک ریخته و شیب داده اند . در آن تنگ و کوتاه و میان دو برج قرار دارد . سر در آن به صور منطقه البروج ، که اصفهان به طالع آن بنا گردیده است ، منقوش می باشد . این قلعه 370 خانه و یک میدان مشق و یک مسجد و یک حمام و یک خانه وزیر دارد و نیز دارای بارویی است که قسمت مهم قلعه را تشکیل می دهد . خانه های فوق مسکن عده ای از سربازان ایرانی است که حقوق آنها از سیصد تا پانصد فرانک می باشد . هزار نفر سرباز موظف در این قلعه هستند که نیمی از آن ها همواره پادگان آن به شمار می آیند . میدان مشق به اندازه کافی بزرگ است و متجاوز از چهل عراده توپ ، که در جنگ های ایرانیان با ترکان و اسپانیولی ها به غنیمت گرفته شده است ، در آن جا است .
شاردن دو مرتبه از این قلعه دیدن کرده و دفعه دوم شب آن روزی بوده است که شاه سلیمان می خواسته خزانه سلطنتی را که در باروی قلعه جای داشته است و به زنان حرم خود نشان دهد . شاردن در این مبحث از کتاب خود از انواع جواهر ها و اقسام سلاح های سرد و گرم و انواع ساعت ها و ظروف طلا و مصنوعات مختلف جهان که به پادشاهان صفوی هدیه شده بوده است ونیز از لباس های امیر تیمور لنگ که در این قلعه نگاهداری می شد ، سخن رانده است .
قسمت هایی از برج و باروهای قلعه طبرک تا حدود سی سال قبل نیز باقی بوده و در داخل آن زراعت می کرده اند ، ولی بتدریج به تصرف اشخاص در آمده و صورت اصلی و قدیمی خود را از دست داده و تبدیل به خیابان و کوچه و منازل متعدد و مسجد و حمام و مدرسه و غیره شده است . امرزوه از برج و باروهای قلعه چیزی بر جای نمانده و تنها نشانه هایی که از این ناحیه است که به اسامی طبرک و مرداویج و موید الدوله و رکن الدوله و فخر الدوله و علاءالدوله و جباخانه و مانند این ها نامگذاری شده است .
مسجد جامع جورجیر – مافروخی در محاسن اصفهان پس از توصیف مسجد جامع عتیق بزرگ یعنی قسمت هایی از مسجد جمعه امروز که تا اواخر قرن پنجم هجری ساخته شده بوده است ، به وصف مسجد جامع صغیر معروف و به جورجیر که کوچک تر ولی زیباتر بوده ، می پردازد و می گوید که این جامع معروف به جورجیر بوده و توسط کافی الکفاه صاحب بن عباد ساخته شده است . بنا به گفته مافروخی این مسجد دارای شبستان ها ، خانقاه ها ، کتابخانه ها ، مدارسی برای فقها و مجالسی برای ادباء و محل هایی برای شعرا و صوفیان و قاریان قرآن بوده است . مافروخی راجع به مزیت جامع صغیر نسبت به جامع کبیر متذکر می گردد که خاک رس خامی که مسجد جامع صغیر از آن ساخته شده ، محکم تر از آن است که در ساختمان های مسجد جامع صغیر از آن ساخته شده ، محکم تر از آن است که در ساختمان های مسجد جامع کبیر به کار رفته و در نتیجه از حیث ساختمان های مسجد جامع کبیر برتری دارد . مناره این مسجد ، که از خشت خام ساخته شده بود ، به ارتفاع صد ذراع می رسیده است (مقدسی ارتفاع این مسجد را هفتاد ذراع نوشته است ).
در محل مسجد جورجیر ، که تا نیمه قرن یازدهم هجری آثاری از آن بر جای مانده بوده است ، در فاصله سال های 1067 تا 1073 هجری ، به وسیله حکیم داود ، طبیب شاه عباس دوم ، مسجد حکیم بنا شده است که هم اکنون یکی از بناهای نفیس دوره صفوی در اصفهان محسوب می شود . مسجد حکیم چهار در دارد که دو تای آن ها در جنوب شرقی و جنوب غربی مسجد واقع است و دو در دیگر در شمال و شمال غربی مسجد قرار دارد . در شمال غربی هنوز هم بین اهالی محل به در جوجه یا جوجی معروف است که تحریف شده اسم جورجیر است و سردر باشکوه دیلمی آن در مرداد ما 1335 به وسیله اداره باستان شناسی اصفهان از لابلای قشری ضخیم از کاهگل خارج شده و از نظر تاریخی ارزش فوق العاده دارد ، زیرا تنها اثر مهم موجود از دوره ای است که اصفهان پایتخت آل بویه بوده است . سردر مزبور از نمونه های بسیار عالی هنر آجر تراشی و گچبری در قرن چهارم هجری است و فعلاً در ردیف سایر بناهای قدیمی گنجینه اصفهان در معرض تماشای سیاحان قرار دارد .
صفه صاحب – در مسجد جمعه اصفهان آثاری از دوره دیالمه مشاهده می شود و ایوان جنوبی مسجد هنوز به نام صفه صاحب معروف است . گفته اند که صاحب اسماعیل بن عباد در ایوان مزبور به تدریس می پرداخته است ؛ ولی در هر صورت با توجه به تحولات ساختمانی و تغییر و تبدیل هایی که به عمل آمده اکنون نمی توان سبک ساختمان ایوان صاحب را بدرستی تمام تعیین نمود ، زیرا از نظر شناسایی سبک های مختلف ساختمانی و آنچه از فحوای کتیبه های موجود بر می آید ، ایوان جنوبی و سایر ایوان های واقع در شمال و شرق و غرب مسجد که در نتیجه مسجد را به شکل «چهار ایوانی » در آورده است ازملحقات اوایل قرن ششم هجری ، یعنی دوره دوم عهد سلجوقی ، است و تزیینات کاشیکاری و الواح و کتیبه ها و سنگ های مرمر نیز در قرن نهم و دهم و یازدهم هجری افزوده شده است و متعلق به دوره حکمرانی حسین بهادرخان معروف به اوزون حسن و پادشاهان صفوی مانند شاه اسماعیل و شاه طهماسب اول و شاه عباس ثانی است .
سیده خاتون پس از مرگ شوهر خود ، فخرالدوله ، حکومت اصفهان را به پسر خاله خود ، که ابوجعفر محمد بن دشمنزیار نام داشت و به لقب علاءالدوله ملقب گردید ، واگذاشت . پدر این شخص دشمنز یار ، یعنی خال سیده خاتون ، را به دیلمی کاکویه می گفتند و کاکویه در این زمان همان معنی خال عربی و دائی را در فارسی امروز دارد و به همین علت است که علاءالدوله به پسر کاکویه و فرزندان او به دیالمه کاکوی شهرت یافته اند .مجدالدوله چون به حد رشد رسید ، به نافرمانی نسبت به مادر پرداخت و بر خلاف میل او وزیری انتخاب نمود و به این مناسبت سیده خاتون او را رها نموده و نزد فرزند دیگر خود شمس الدوله رفت و به کمک او در سال 397 به ری برگشت و مجدالدوله را دستگیر نموده ، شمس الدوله را به جای به امارت منصوب کرد . علاءالدوله هم هنگامی که سیده خاتون از پیش مجدالدوله گریخت ، اصفهان را از ترس رها کرده بود ، ولی به محض آن که سیده خاتون به ری برگشت ، علاءالدوله نیز بار دیگر خود را به اصفهان رسانید و مجدداً به حکومت این شهر بر قرار گردید .
حکمرانان کاکوی شهر اصفهان را وسعت دادند . مافروخی در محاسن اصفهان چنین نوشته است که علاءالدوله کاکویه حصار شهر را که طول آن بیش از پانزده هزار گام بود ساخته است . شهر در این موقع دوازده دروازه بزرگ داشته که از مفرغ مستور بوده و به حدی فراخ بوده که بزرگترین پیلان با مردان جنگی که سوار آن ها می شده اند و سلاح و پرچم با خود داشته اند ، براحتی از آن می گذشتند و از جمله مفاخر و زینت داخلی شهر هزار کوشک و سرای بوده است و کاروانسراهای عالی و مساجد خوب داشته . هر روز دو هزار گوسفند و صد راس گاوذبح می شده و در محله کروآآن پنجاه مسجد بوده است . یکی از محله های امروز اصفهان به نام پشت بارو معروف است که به محله بید آباد از محله های قدیمی و پر جمعیت اصفهان اتصال دارد و چنانچه از اسم آن معلوم می شود ، به عقید ه جمعی از مطلعین ، این قسمت حد خارج باروی علاءالدوله می باشد . محله های دیگری که درخارج از این بارو واقع می شده اند ، به ترتیبی که مافروخی درمحاسن اصفهان آورده است ، عبارت بودند از : کما آن ، برآآن ، سنبلان ، خرچان ، فرسان ، باغ عبدالعزیز ، کروآآن ، اشکهان ، لنبان ، وید آباد .
شیخ الرئیس ابوعلی سینا ، فیلسوف شهیر ایران ، چندی وزارت علاءالدوله را به عهده داشته است و در ضمن اشتغال به شغل وزارت تدریس هم می کرده . قبه و مدرسه ابن سینا درباب الدشت (کوی دردشت امروز) هنوز باقی است و عامه مردم آن حدود را به نام علی سینا می خوانند .
اصفهان در عهد سالجقه
در سال 438طغرل موسس دولت سلجوقی به عزم تسخیر اصفهان شهر را در محاصره گرفت، اما قادر به گشودن آن جا نشد و ابومنصور فرامرز کاکویه، نبیره علاء الدوله، درمقابل سلطان سلجوقی سخت پایداری کرد.
عاقبت طغرل از فتح اصفهان در گذشت وبه همان راضی شد که ابومنصور هر سال مالی به دیوان سلاجقه بفرستد وبه نام طغرل خطبه بخواند.
طغرل بار دیگر در محرم سال 442، اصفهان را محاصره گرفت ویک سال تمام برجای بماند وادامه این محاصره که تا زمستان به طول انجامیدف موجب شده که مردم برای محافظت خود دربرابر سرما قسمتی از چوب های ساختمان مسجد جامع را بسوزانند. عاقبت درمحرم سال 443، طغرل اصفهان را مسخر ساخت ودولت دیالمه کاکویه را از این شهر برانداخت وابو منصور فرامرز را از جانب خود به حکومت یزد و ابرقو فرستاد.
ناصر خسرو، شاعر بزرگ ایران در قرن پنجم هجری که مقارن این ایام اصفهان را دیده است، چنین می نویسد:
« هشتم صفر444پس ا زمراجعت از مکه وامدن به شیراز وطی کردن راه اصفهان دراین روز رسیدیم به خان لنجان وبردروازه شهر نام سلطان طغرل بیک نوشته دیدم واز آنجا تا شهر اصفهان هفت فرسنگ بود مردم خان لنجان عظیم ایمن وآسوده بودند، هر یک به کارکد خدای خود مشغول. اصفهان شهریست برهامون نهاده، آب وهوایی خوش دارد وهر جا که ده گز چاه فرو برند ، آبی سرد و خوش بیرون آید وشهر دیواری حصیم وبلند دارد ودروازه ها وجنگ گاهها ساخته وبرهمه بارو وکنگره ساخته ود رشهر جوی های آب روان وبناهای نیکو ومرتفع ودرمیان شهر مسجد آدینه ای بزرگ نیکو وباروی شهر را گفتند سه فرسنگ ونیم است واندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم وبازاری دیدم از آن سرافان ودرآن دویست مرد سراف بوده وهر بازاری را دربندی ودروازه ای وهمه محل ها وکوچه ها را همچنین دربندها ودروازه های محکم وکاروان سراهای پاکیزه بود وکوچه ای بود که آن را کو تراز می گفتند ودرآن کوچه پنجاه کاروان سرای نیکو ودرهر یک فروشندگان وحجره داران بسیار نشسته واین کاروان که ما با ایشان همراه بودیم، یک هزارو سیصد خروار بار داشتند که درآن شهررفتیم، هیچ بازدید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ جا تنگی موضع نبود ونه تعذر مقام وعلوفه،چون سلطان طغرل بیک آن شهر گرفته بود مردی جوان آنجا گماشته بود نیشابوری، دبیری نیک با خط نیکو مردی آهسته، نیکو لغا واو را خاجه عمید می گفتند فضل دوست بود وخوش سخن وکریم سلطان فرموده بود که سه سال از مردم هیچ نخواهند و او برآن می رفت وپراکندگان همه روبه وطن نهاده بودند وپیش از رسیدن ما قحطی عظیم افتاده بود، اما چون ما انجا رسیدیم جو می درویدندویک من ونیم نان گندم به یک درم عدل وسه من نان جوین حمل وآنجا می گفتند هرگز بدین شهر هشت من نان کمتر به یک درم کسی ندیده است ومن درهمه زمین پارسی گویان شهری نیکوتر وجامع تر وآباد تر از اصفهان ندیدم وگفتند اگر گندم وجو ودیگر حبوب بیست سال نهنده ، تباه نشود وبعضی گفتند پیش از اینکه باروی نبود هوا خوشتر از این بود وچون بارو ساختند متغیر شد».
طغرل با اینکه مردم اصفهان با او صفای نداشتند وبارها آثار مخالفت وطغیان از آنها مشاهده کرده بود بقدری علاقه مند بود که مدت دوازده سال این شهر را اقامت گاه اصلی خویش قرار داده ود رمواقع دیگر نیز غالباًیکی دو ماه متوالی در اصفهان اقامت می کرد. طغرل پانصد هزار دینار خرج عمارات ومستحدثات حوالی وحدود شهر از ابنیه عالیه وامکنه رفیعه وبقاع خیر مانند دیه ها وخانه ها وکوشک ها ومساجد وخانقاه ها نمود( ترجمه فارسی محاسن اصفهان، ص 96و97).
َ( طغرل ، موسسه سلسله دولت سلجوقی، از شوال 429 تا رمضان 455، 26 سال سلطنت کرده ودرسن هفتاد سالگی در ری وفات کرده، وزیر مشهور او عمید الملک کندری از اهالی کندر نیشابور بوده است عمید الملک رقیب خواجه نظام الملک طوسی و ا زمنشیان بزرگ زبان فارسی وعربی بوده وبیشتر رونق دولت طغرل مدیون دفایت وکاردانی آن مرد نامی بوده است. عمید الملک در اولین سال سلطنت البرسالن ، جانشین طغرل، به تحریک خواجه نظام الملک کشته شده است).
اصفهان در عهد ملکشاه و جانشینانش
شهر اصفهان در دوره سلطنت آلب ارسلان و وزارت خواجه نظام الملک ، مورد توجه مخصوص پادشاه و وزیر او بود و آلب ارسلان در مواقعی که در اصفهان اقامت می نمود نسبت به مردم شهر مهربانی بسیار داشت و هر گاه اهالی شکایت از عمال دولت و اشخاص توانگر پیش او می بردند ، به سخت ترین وجه آن ها را تعقیب وتنبیه می نمود و چون به موقعیت شهر و دیانت مردم آن اتکای تمام داشت ، شهر اصفهان را برای اقامت ولیعهد خود انتخاب کرد
ملکشاه از جهتی بزرگ ترین سلاطین سلجوقی است و دولت سلجوقیان در عهد او به منتهای وسعت و عظمت خود رسیده ، چه از حد چین تا مدیترانه و از شمال دریاچه خوارزم و دشت قبچاق تا ماوراء یمن به نام او خطبه می خوانده اند و امپراتور روم شرقی و امیران عیسوی گرجستان وابخاز به او خراج و جزیه می داده اند .
اصفهان در عهد او از مهم ترین بلاد دنیا و یکی از آبادترین آن ها بوده و این پادشاه وزیردانشمند او ، خواجه نظام الملک طوسی و عمال و اعیان دیگر سلجوقی . در این شهر ابنیه بزرگی ساخته بودند که هنوز آثار یک عده از آن ها بر جا است .
ملکشاه که دوران ولیعهدی خود را نیز در اصفهان گذرانیده بود ، بعد از قتل پدر خود آلب ارسلان اصفهان را به طور رسمی به پایتختی خویش انتخاب کرد و عمارت های بسیار از کوشک ها و باغ ها به دستور او به وجود آمد مانند باغ کاران و بیت الماء و باغ احمد سیاه و باغ دشت کور قلعه شهر و دزکوه که خزانه خود را در این محل آخری جای داد .
باغ های چهارگانه مزبور هر یک هزار جریب مساحت داشته و به انواع گل ها و ریاحین آراسته بوده ، ولی باغ کاران مشهورترین آن ها بوده است . این باغ تا قرن هشتم هجری نیز شهرت دوره سلجوقی خود را از دست نداده بوده است و هم اکنون قسمتی از محله خواجوی امروز به نام باغ کاران شهرت دارد .
درسال 724 هجری، استاد سعد الدین هروی ، که از فاضلان آن عصر بوده ، در وصف اصفهان قصیده ای سروده و از باغ کاران چنین یاد کرده است :
هر که را بینی همه لطف است و احسان و کرم هر کجا باشی همه آبست و باغ و بوستان
آب حیوان است گویی پیش بستان ارم زنده رود او که دارد باغ کاران بر کران
خواجه حافظ شیرازی نیز دریکی از غزلیات خود از باغ کاران اصفهان چنین یاد کرده است :
گرچه صد رود است در چشمم مدام زنده رود و باغ کاران یاد باد
ملکشاه که قلمرو سلطنتش از انطاکیه شام تا کنار سیحون بود، هر موقع فراغتی حاصل می کرده و در باغ نقش جهان (محل فعلی میدان شاه ) که خود احداث کرده بود ، با وزیر دانشمندش خواجه نظام الملک به سر می برده و در همین تاریخ است که ثروت شهر های ممالک سلجوقی به سوی اصفهان سرازیر شده . درباره ثروت مردم اصفهان در این عهد افسانه هایی آورده شده از جمله آن که روزی ملکشاه خواست از میزان ثروت مردم پایتخت آگاه شود و به پیشنهاد نظام الملک قرار شده ثروتمندان اصفهان مبلغ کزافی برای رفع حوایج سلطنت بپردازد . پیرزنی به دربار نامه نوشت و پرداخت آن وجه را تقبل کرد ؛ و نیز گفته اند که در دوره ملکشاه ثروت مردم تا آنجا رسیده بود که همه روزه صبحگاهان در خانه های خود را با آفتابه طلا آب می پاشیدند . از کاخ های دوره ملکشاه هیچ اثری در اصفهان برجای نمانده است ولی مهم ترین یادگارهای عهد او که آثار مذهبی است و زیبا ترین نمونه بناهای آن دوره به شمار می رود ، دو گنبد نظام الملک و تاج الملک است که خوشبختانه از گزند حوادث مصون مانده و در ردیف آثار تاریخی جالب اصفهان در مسجد جمعه در معرض تماشای سیاحان داخلی و خارجی قرار دارد .
ملکشاه در سال آخر سلطنت خود ، به سوی بغداد حرکت کرد و خواجه نظام الملک نیز همراه پادشاه بود . در حدود صحنه کرمانشاه جوانی در لباس صوفیان به خواجه کاردی زد و خواجه از آن زخم بمرد و چنین شهرت یافت که قاتل از فدائیان اسماعیلی بوده و به اغوای تاج الملک ، وزیر ملکشاه به قتل خواجه اقدام نموده است . غلامان و متعلقان خواجه نعش او را به اصفهان آوردند و با تجلیل تمام در محل با صفایی که بعداً به نام تربت نظام مشهور شد به خاک سپردند .
به فاصله کمتر از یک ماه بعد از قتل خواجه نظام الملک ، ملکشاه را در شکارگاه بغداد کسالتی عارض شد و فصد کرد و روز دیگر درگذشت و کالبد سلطان را نیز به اصفهان حمل نمودند و در مجاورت آرامگاه وزیر به خاک سپردند (سال 485 ه ) .
در مقبره دارالبطیخ ، که در محله احمد آباد اصفهان واقع است ، غیر از ملکشاه و نظام الملک ، سلطان برکیارق و سلطان محمد بن ملکشاه و سلطان محمود بن ملکشاه و ترکان خاتون ، زوجه ملکشاه و جمعی دیگری از بزرگان دولت سلجوقی مدفون شده اند . بنای اصلی این مقبره به مرور زمان دستخوش تغییرات فراوان شده ولی آرامگاه پادشاهان سلجوقی در این محل همچنان باقی است .
پس از فوت ملکشاه ابتدا فرزند ارشد او ، برکیارق ، تا سال 498 هجری سلطنت نمود و سپس برادر او ، سلطان محمد ، از 498 تا 511 سلطان قسمت مهمی از ممالک سلجوقی بود و اصفهان همچنان پایتخت آن ها محسوب می شده است . در دوره سلطنت سلطان محمد سلجوقی ، باطنیان اسماعیلی (پیروان حسن صباح ) از جنگ های دایمی بین برکیارق و محمد و اوضاع نسبتاً مغشوش ممالک سلجوقی استفاده کرده و بر فعالیت خود افزودند و در نقاط مختلف ، مخصوصاً در قائنات و ری و ساوه و اصفهان ، به تبلیغات علنی و آزار مخالفین پرداختند . فعالیت باطنیان در اصفهان ، که پایتخت دولت سلجوقی بود ، به حدی رسید که هر روز جماعتی از مردم را به عنوان حیل به منازل برد ه ، محبوس یا مقتول می نمودند . مولف کتاب راحه الصدور در تاریخ آل سلجوق در این مورد حکایتی دارد که گرچه صحت آن مورد تردید است ، در اینجا نقل می شود :
بعد از آن بردر شهر به نزدیکی دشت گور دعوت خانه ساختند و هر شب از شهر جماعتی بیامدندی و دعوت پذیرفتندی و تقریر کردند تا هر قومی در محل خویش جمعی را در این بیعت راست نهادندی و پس به دعوت خانه آوردندی تا سی هزار مرد دعوت قبول کردند و مسلمانان را دزدیدندی و هلاک کردندی و در آن عهد نابینایی ظاهر شد ، او را علوی مددی گفتندی . آخرروز بر در کوچه خود ایستادی ، عصایی در دست دعا کردی که خداش بیامرزاد که دست این نابینا گیرد و در این کوچه به در خانه رساندی و آن کوچه دراز و تاریک بود و سرای کور در آخر و به دهلیز سرای چاهی بود ، چون علوی را به در سرای بردندی قومی آن شخص را در سرای کشیدندی و در آن چاه سرنگون کردندی و از آن چاه منفذ ها با سرداب ها بود مدت چهار پنج ماه بر این بگذشت و خلقی بسیار از جوانان شهر مفقود شدند . کس بیرون نمی برد و از مرده و زنده خبری نمی یافتند . روزی زن گدای از این سرای چیزی بخواست ناله ای شنید گفت : خدا بیمارتان را شفا دهاد . مردم آن خانه اندیشیدند که او بر آن حال وقوف یابد ، خواستند که او را به بهانه نان دادن به سرای کشند ، زن بترسید و بگریخت و به در کوچه قومی را گفت از فلان سرای منکر شنیدم و قومی قصد من کردند . کاری بزرگ بود و واقعه ای عظیم و مردم خود در جست و جوی غایبان بودند ؛ فغانی برخاست و جهانی مردم به در خانه جمع شدند و ناگاه در سرای رفتند و بیغوله ها و زوایای خانه جستن کردند . راه سردابه بیافتند ، بیشتر از چهارصد ، پانصد مردم در آنجا دیدند ، بعضی کشته و بعضی چهار میخ به دیوارباز دوخته و دو سه تن را هنوز رمقی مانده بود ؛ آوازه در شهر افتاد و خلایق روی نهادند و هر کس دوستی وخویشی باز می یافتند و نفیری و غریوی در اصفهان افتاد که مثل آن کس نشان نداد و علوی مدنی و زنش را بگرفتند و یاران او را بجستند و او را و زنش را در بازار لشکر بسوختند . همانگونه که اشاره شد ، این ماجرا به توطئه یا افسانه بیشتر شبیه است یا به واقعیت .)
به دنبال کشف این واقعه ، به دستور سلطان محمد اسماعیلیه را سخت مورد تعقیب قرار دادند و مخفیگاه آنان را ، که در خارج شهر اصفهان در ناحیه لنجان و بر فراز کوهی به نام شاهدز یا در دزکوه بود ، تصرف کردند و پیشوای آن ها را در اصفهان به نام احمد بن عبدالملک عطاش دستگیر نموده به قتل رساندند (501هجری )
اصفهان از عهد سلجوقیان تا صفوی
آخرین پادشاه سلجوقی ، طغرل سوم ، از خوارزم شاه شکست خورد و سلطان تکش ، اصفهان را گرفت .کمال الدین اسماعیل شاعر معروف اصفهان در این باره گفته است :
مژده که خوارزم شاه شهر صفاهان گرفت ملک عراقی را همچو خراسان گرفت
ماهچه چتر او قله گردون گشاد مورچه تیغ او ملک سلیمان گرفت
از آثار مشهور دوره سلجوقیان در اصفهان ، غیر از دو گنبد نظام الملک و تاج الملک در مسجد جمعه اصفهان ، مناره چهل دختران و مناره ساربان درانتهای محله جوباره و در خارج اصفهان و حومه شهر ، مسجد جامع اردستان ، مسجد جامع زواره ، مسجد جمعه برسیان ، مناره گار ، مسجد ومناره سین ، مسجد و مناره گز ، مناره زیار و مناره راهروان از بناهایی هستند که خوشبختانه بر جای مانده است . بنابراین از آن دوره آثار مذهبی باقی مانده و از آثار دیگر مانند کاخ های سلطنتی ملکشکاه و جانشیان او و همچنین از مدرسه خواجه نظام الملک اثری برجای نمانده است . اصفهان در دوره سلطنت خوارزم شاهیان از شهر های آباد و از مراکز مهم تجاری ایران بوده و مقارن همین ایام است که خاقانی ، شاعر معروف ایران اصفهان را بدین گونه توصیف کرده است :
شهر روشن چو فکر دانا در وی همه کاینات پیدا
چون عارض دوست از نکویی در وی همه آرزو که جویی
تریاک ده است مشک ده او چون چشم گوزن و ناف آهو
ارواح که بردرش گذشتند فردوس مهین بر او نبشتند
آدم به دل جنان شمردش چون شد به فرشتگان سپردش
از سبزه و آب گشته موجود دراعه خضر و درع داوود
چون غمضه دوست گاه دستان با سهم و لیک نرگستان
ازسبزه چو عارض خط آور خاکش به لباس فستقی در
گویی خط یارو سبزه اوست دو فستق رفته دریکی پوست
اصفهان با آن که تا سال 633 هجری از تعرض نیروی مغول مصون ماند ، به علت دشمنی خانوادگی که بین دو خاندان معروف صاعدی و خجندی در این شهر برقرار بود ، به ویرانی سوق داده شد . آل صاعد حنفی بودند و آل خجند مذهب شافعی داشتند . اختلاف ها و زد و خورد های این خانواده ، که طبعاً سلب آسایش و آرامش از مردم شهر کرده بود ، کاسه صبر شاعر معروف معاصر اصفهان ، کمال الدین اسماعیل را نیز لبریز کرده و شاعر را به گفتن این ابیات وا داشته بود :
تا دردشت هست و جوباره نیست از کوشش و کشش چاره
ای خداوند هفت سیاره پادشاهی فرست خوانخواره
تا که در دردشت را چو دشت کند جوی خون آورد ز جوباره
عدد خلق را بیفزاید هر یکی راکند دو صد پاره
نفرین کمال اسماعیل اجابت شد و در سال 633 هجری مقارن حکومت اوکتای قاآن ، جانشین چنگیز ، نزاع شافعی ها و حنفی ها بالا گرفت و شافعی ها با آنکه هنوز تا این تاریخ مغول بر اصفهان مسلط نشده بودند با آنها ساختند و قرار گذاشتند که دروزاه های شهر را به روی ایشان بگشایند به شرط آن که پس از ورود به شهر آن ها از حنفی ها قتل عام نمایند ، ولی مغول پس از ورود به شهر از شافعیه و حنفیه به طور متساوی قتل عام نمودند و شهر اصفهان را که تا این تاریخ از دستبرد آن قوم خونخوار محفوظ مانده بود ، با خاک یکسان کردند . کمال اسماعیل در باره این واقعه عظیم گوید :
کس نیست که تا بر وطن خود گرید بر حال تباه مردم بد گرید
دی بر سر مرده ای دو صد شیون بود امروز کسی نیست که بر صد گرید
بعد از قتل عام اصفهان ، کمال اسماعیل درخانقاهی منزوی شد ، ولی دوسال بعد او خود نیز به طور اتفاقی به دست مغول به قتل رسید . مدفن کمال اسماعیل امروزه در محله قدیمی جوباره ، یعنی در همان نقطه ای است که به قتل رسیده ، قرار دارد .
درابتدای قرن هشتم هجری ، ایلخانان مسلمان مغول ، سلطان محمد اولجایتو، بر تخت ایلخانی تکیه زد و به امر او در اطراف و اکناف ایران مساجد و بناهای دیگر ساخته شد ، ازآن جمله درشهر اصفهان و درجامع عتیق قسمتی ساخته شد که اکنون محراب زیبای گچبری مسجد جامع از نوادر هنرمندی های ایرانیان در صنعت گچبری را شامل است . صفه و بقعه پیربکران در محلی به همین نام و در30 کیلومتری جنوب غربی اصفهان و بنای مسجد اشتر جان در 40 کیلومتری شهر وایوان منار جنبان بر روی قبر عمو عبدالله ، از زهاد قرن هشتم ، ازابنیه دوره این ایلخان مسلمان مغول است .
پس از وفات ابو سعید بهادرخان ، سومین ایلخان مسلمان مغول ، که شاهزادگان و امرا که در اطراف و اکناف ایران استیلا یافتند ، چندی اولاد امیر چوپان در اصفهان حکومت نمودند و سپس شاه شیخ ابو اسحق اینجو بر آن استیلا یافت .
آل مظفر با قتل شیخ ابو اسحق به حکومت خاندان اینجو در اصفهان خاتمه دادند ، ولی خان سلطان ، دختر برادر شاه شیخ ابو اسحق ، که به ازدواج سلطان محمود آل مظفر در آمده بود ، برای انتقام خون عمویش شیخ ابو اسحق ، با تدابیر مخصوص ، بین شاهزادگان مظفری ایجاد نفاق و خصومت می کردند ؛ تا زمانی که محمود شاه آل مظفر به این دسایز پی برد و فرمان قتل آن زن رشید را صادر کرد . قبر این زن در بنایی قبه مانند ، به نام سلطان بخت آغا ، جنب سرای و مناره های دردشت قرار دارد و جزء ابنیه تاریخی اصفهان به شمار می رود . بر مزار او سنگ سماق نفیسی با کتیبه و تاریخ قرار دارد .
بنای تاریخی امامزاده جعفر ،مدرسه امامیه ، مقبره بابا قاسم و ساختمان صفه عمر ، در ظلع شرقی مسجد جامع و چهلستون بین ایوان شمالی و گنبد تاج الملک درمسجد جامع و اتمام کاشیکاری صفه عمر، همه از آثار این دوره است (قرن هشتم هجری وقرن 14 میلادی ) . ولی نفاق و برادر کشی ، دولت مظفریان را بر باد داد و به قول حافظ ، شاعر شهیر ایران که زمان اغلب پادشاهان این سلسله را درک کرده و آن ها را مدح نموده است ، طلیعه حکومت این سلسله نیز مانند خاندان معروف اینجو خوش درخشید ، ولی دولت مستعجل بود .
تیمور لنگ درترکتازی های خود به ایران ، در اواخر قرن هشتم هجری (اواخر قرن چهاردهم میلادی ) ، آخرین پادشاه این سلسله ، شاه منصور را حوالی شیراز از پای درآورد وجمیع شاهزادگان این خانواده را دستگیر نموده و در رکاب خود به سوی اصفهان به حرکت آورده ، اما چون به قریه مهیار که نزدیک شهر ضا درسرا راه اصفهان است ، رسید به تاریخ دهم ماه رجب سال 759 هجری (1393 میلادی ) دستور داد جمیع افراد این خانواده را از کوچک وبزرگ ، که حدود هفتاد نفر بودند ، به قتل رسانیدند و پس از فتح و غلبه نواحی جنوب ایران هم در قلمرو تیمور لنگ در آمد . یکی از شاعران آن عهد در باب بر افتادن آل مظفر گفته است :
به عبرت نظر کن به آل مظفر شهانی که گوی از سلاطین ربودند
که در هفتصد و پنج و تسعین ز هجرت دهم شب ز ماه رجب چون غنودند
چو خرما بنان درزمان ها برستند چو تره به اندک زمانی درودند
درحملات تیمور به اصفهان ، ابتدا اصفهان در محاصره قشون او قرار گرفت و بزرگان شهر با تدابیر خاصی با تیمور از در مسالمت در آمدند و تیمور هم رفع محاصره از شهر نموده ، دسته ای از سپاهی های خود را برای گرفتن باج به شهر وارد نمود ، ولی اهالی اصفهان بر سپاهیان تیمور شوریده و جمعی از آن ها را کشتند . تیمور نیز افواج خود را به داخل شهر آورده و قریب هفتاد هزار نفر مردم را قتل عام کرد .
اما دوره جانشینان تیمور درقرن نهم هجری (قرن پانزدهم میلادی ) از هر جهت یکی از ادوار مشعشع تاریخ ایران است و شاهزادگان تیموری که در مهد تمدن ایرانیان تربیت شدند ، به خلاف سردودمان ترک تاز و خون آشام خود به راهنمایی وزرا و ندیمان خویش غالباً مردمی با تربیت ومطلع به علوم وفنون زمان خود و مشوق فاضلان و دانشمندان و هنرمندان و صنعت گران و از هرجهت مروج علم و صنعت بودند و به عمران و آبادی شوقی وافرداشتند و نه تنها در سمرقند و هرات و مشهد بناهای عالی ساختند ، بلکه در اصفهان نیز اثاری نیکو بر جای گذاشتند و از آن جمله است : عمارت معروف به تالار تیموری که فعلاً محل باشگاه افسران است و تاریخ ساختمان آن نوشته نشده ، ولی به ظن قوی بنای دوره حکمرانی میرزا رستم بن عمر شیخ بن تیمور محسوب می شود و بیت الشتاء مسجد جامع اصفهان که در ضلع غربی مسجد واقع شده و در دوره سلطان محمد بن بایسنقر نواده شاهرخ تیموری در سال 851 هجری (1448 میلادی ) به وسیله عماد بن مظفر ورزنه بنا شده واز نظر سبک ساختمان و نوع آن از بناهای منحصر به فرد است . طاق های این شبستان به شکل خیمه بنا شده و به همین مناسبت مردم آن را شبستان چادری می نامند .
سر در خانقاه نصرآباد نیز مورخ به سال 855 هجری از آثار این دوره بنای مقدس و تاریخی درب امام و سر در آن ، که یکی از آثار تاریخی عالی و بی نظیر اصفهان است ، در دوره حکومت جهانشاه ترکمان ساخته شده و در دوره شاه سلیمان و شاه سلطان حسین تعمیراتی شایسته از آن به عمل آمده است .
در سال 872 هجری ، رئیس ترکمانان آق قویونلو معروف به اوزون حسن ، جهانشاه را در ضمن جنگی غافلگیرو مقتول نمود و حکمران قسمت های مهمی از نواحی غربی و مرکزی ایران گردید . اوزون حسن ، که مردی دلاور و علاقه مند به عمران و آبادی بود ، در مسجد جامع اصفهان دست به کار تعمیرات مهمی شد و از آن جمله مقداری از کاشیکاری های داخل صفه جنوبی مسجد مزبور ، معروف به صفه صاحب ، و ساختمان و تزیینات مناره ها راتمام کرد و دیوارها و طاق نماهای حیاط مسجد را از کاشی های زیبا پوشانید .
یک کتیبه تاریخی از اواخر قرن نهم هجری در مسجد اشترجان اصفهان نیز حاکی از تعمیراتی است که در دوره حسن بیک ترکمان در مسجد مزبور به عمل آمده است .
در زمان جانشین حسن ، یعنی سلطان یعقوب آق قویونلو، سر در خانقاه شیخ ابومسعود که تزیینات کاشیکاری آن از معرق های نفیس اصفهان است ، ساخته شده و در زمان پسر یعقوب رستم آق قویونلو نیز زاویه درب کوشک بنا گردیده است .
طلوع کوکب درخشان عهد صفوی در تاریخ ایران با افول ستاره اقبال جانشینان تیمور توام شد. بانی استقلال و وحدت وملی و مروج مذهب تشیع در ایران ، شاه اسماعیل اول ، موسس سلسله با شکوه صفوی ، تبریز را پایتخت قرار داد و ایرانی متحد و متفق و مقتدر به وجود آورد . بنای مقدس و تاریخی هارون ولایت و مسجد روبه روی آن به نام مسجد علی ، که اساس و شالوده سلجوقی دارد ، در زمان این پادشاه از نو ساخته شده و با کاشی های معرق نفیس و قطار بندی های زیبا تزیین گردیده است .
تعمیرات و تزیینات مذکور در کتیبه های ایوان جنوبی مسجد جامع و سر در مسجد قطبیه و سر در مسجد ذوالفقار . و مسجد درب جوباره از بناهای زمان شاه طهماسب اول است .
در سال 1000 هجری (1591 میلادی ) پایتخت صفوی از قزوین به اصفهان انتقال یافت . پنجمین و بزرگترین پادشاه این سلسله ، شاه عباس اول ملقب به کبیر ، که همتی بلند و قدرتی به سزا داشت ، مصمم شد که پایتخت خود اصفهان را از هر جهت تزیین نموده و آن شهر اول دنیا به شمار آورد . پادشاه صفوی طی 42 سال سلطنت با شکوه خود ، با وجود آن که اغلب اوقات در جنگ با ازبکان و عثمانیان روزگار می گذرانید ، ولی از عمران و آبادی پایتخت آنی غافل نبود . احداث میدان عظیم نقش جهان یا میدان شاه ، عمارت هفت طبقه عالی قاپور ، مسجد بی نظیر شیخ لطف الله ، سر در قیصریه ، بازار شاهی ، مسجد جامع پادشاهی یا مسجد شاه ، احداث خیابان طویل و عریض چهار باغ ، که در ابتدا گردشگاه سلطنتی بوده و امروز بهترین گردشگاه اصفهان محسوب می شود ، و ایجاد قصبه جلفا و ساختمان بعضی از کلیساهای تاریخی آن نتیجه اقدام های آن پادشاه بود .
وقتی پادشاه آن همه علاقه به عمران و آبادی به خرج می داد ، ندیمان گماشتگان و امیران لشکر او هم ناچار به او اقتدا نموده و هر یک به فراخور حال و مکنت خود بنایی بر پا می کردند . از آن جمله سپهسالار ارتش او ، الله وردی خان ، به فرمان پادشاه در ساختمان پل سی و سه چشمه بر روی زاینده رود مراقبت نمود و مقصود بیک ، ناظراو ، مسجد مقصود بیک را در کوی تکیه ظلمات و سفره چی او ، خلف مسجد سفره چی (مسجد سرخی امروز ) و جارچی باشی او ، مسجد جارچی و حمامی به همین نام را در بازار بنا کردند .
شاه صفی ، جانشین شاه عباس ، هم با آن که از پادشاهان خونخوار این سلسله بود و بسیاری از شاهزادگان صفوی و امیران را به قتل رسانید ، باز در کار ایجاد یا تعمیر بنا سهمی داشت و بنای امامزاده اسماعیل را در محل آن به طرزی مجلل تعمیر و تزیین کرد و در بزرگ مسجد شاه را نقره پوش و طلا کاری نمود . باقیمانده ساختمان مسجد شاه ، که در حیات شاه عباس کبیر به اتمام نرسیده بود ، اوایل سلطنت این پادشاه ادامه یافت وسنگ های مرمری از اره ها نصب گردید .
چون نوبت سلطنت به شاه عباس دوم رسید به پیروی از جد کبیر خود ، شاه عباس اول ، اقدام به بنای عمارت هایی نمود که مهم ترین آن ها اتمام کاخ پادشاهی چهلستون ، ساختمان پل خواجو و بناهای سلطنتی ساحل زاینده رود مانند عمارت های هفت دست و آیینه خانه و نمکدان و احداث باغ وسیع سعادت آباد است .
شاه سلیمان کاخ هشت بهشت را بنا نمود و آخرین و ضعیف ترین آن ها ، شاه سلطان حسین نیز ، که پادشاهی خوش نیت ولی بی کفایت و بدبخت بود ، بنای مدرسه معروف سلطانی یا مدرسه چهار باغ را که مجموعه ای نفیس از زیبایی های غیر قابل تصور را در بردارد و در حقیقت مجموعه نمونه های مختلف صنعت کاشیکاری در ایران است ، به انضمام سرای فتحیه (محل امروزی مهمانسرای شاه عباس کبیر ) و بازارچه شاهی را فرمان داد .
جای تاسف است که از آثار و ابنیه با شکوهی که در ساحل جنوبی زاینده رود وجود داشته و سیاحان اروپایی که تا صد سال پیش به اصفهان آمده اند ، آن ها را توصیف کرده تصویرهای آن ها را در کتاب های خود برای ما به یادگار گذاشته اند ، غیر از چند قطعه پایه ستون های شکسته و آسیب دیده که در باغ چهلستون پراکنده است ، چیز دیگری باقی نمانده و از سایر عمارت ها و کاخ های سلطنتی نیز مانند عمارت عالی قاپور ، چهلستون و هشت بهشت آنچه موجود است به شکل عجیبی صدمه خورده و نقوش آن ها سترده شده است ولی با تمام این احوال ، شهر زیبا و پر نقش و نگار اصفهان ، که در حقیقت آن را باید نگارستان نامید ، معرف درجه کمال ذوق و هنر مندی نیاکان ارجمند ما در سه چهار قرن پیش است و شاهکارهای بدیع آن با وجود آسیب هایی که دیده اند ، هنوز خیره کننده دید تماشاچی ها و سیاحان و زایرانی است که ازاطراف و اکناف عالم به این سامان رهسپار می شوند .
اصفهان از دوره زندیه آثاری ندارد ، ولی در دوره قاجاریه چندین بنای قابل توجه به همت مردان خیر بنا شده است که مشهور ترین آن ها مسجد معروف به حاج محمد جعفر آبادی در بازار است ؛ این مسجد از نظر استحکام بنایی قابل توجه است بعلاوه تزیینات کاشیکاری و قطاربندی های زیبا دارد . مسجد معروف به سید که تزیینات کاشیکاری فراوان دارد و نوع کاشیکاری آن با مساجد عهد صفوی متفاوت است و مسجدی بسیار با شکوه محسوب می شود و مسجد رحیم خان و مسجد رکن الملک .
باید اضافه کرد که در شهر اصفهان منازل قدیمی بسیار زیبایی هم از عهد صفوی و قاجار موجود است که از نظر تزیینات دارای اهمیت می باشند و به وسیله صاحبان آن ها محافظت و مراقبت می شوند .